این داستان یک نوع انتقاد اجتماعیه!
در مورد فلاکت و بدبختیِ که از پدر به فرزند به ارث میرسه! مسیر کجی که پدر رفته و فرزندانِ پیرو نیز باید تاوان آن را پس بدهند...
در نقدِ توضیحاتِ کتاب باید بگم که توجه دقیقی به کلمهی "مردسالاری" شده که از نظر بنده در مورد این داستان صدق نمیکنه...
پدر، مردسالار نبود بلکه مشکلش" نامردی و فقدان شعور "بود
احمد، مرد سالار نبود بلکه تا قبل از ان عمل فجیع که به علت مصرف الکل بود" متواضعانه و برادرانه" در کنار ربابه بود. هیچکدام از شخصیتهای مرد داستان مرد سالار نبودند بلکه غفلت زده بودند. بیمار بودند.
مورد دیگری که مورد نقد قرار میدهم این است که در توضیحات کتاب نوشته بود که احمد و ربابه و پدرشان در کنار مادربزرگ بچهها زندگی میکنند در صورتی که آنها با نامادری شان زندگی میکنند و از این جهت است که قصد فرار از منزل را دارند
امیدوارم به این نکات توجه شود و کتاب را بدرستی به خوانندگان معرفی کرد...
در مورد فلاکت و بدبختیِ که از پدر به فرزند به ارث میرسه! مسیر کجی که پدر رفته و فرزندانِ پیرو نیز باید تاوان آن را پس بدهند...
در نقدِ توضیحاتِ کتاب باید بگم که توجه دقیقی به کلمهی "مردسالاری" شده که از نظر بنده در مورد این داستان صدق نمیکنه...
پدر، مردسالار نبود بلکه مشکلش" نامردی و فقدان شعور "بود
احمد، مرد سالار نبود بلکه تا قبل از ان عمل فجیع که به علت مصرف الکل بود" متواضعانه و برادرانه" در کنار ربابه بود. هیچکدام از شخصیتهای مرد داستان مرد سالار نبودند بلکه غفلت زده بودند. بیمار بودند.
مورد دیگری که مورد نقد قرار میدهم این است که در توضیحات کتاب نوشته بود که احمد و ربابه و پدرشان در کنار مادربزرگ بچهها زندگی میکنند در صورتی که آنها با نامادری شان زندگی میکنند و از این جهت است که قصد فرار از منزل را دارند
امیدوارم به این نکات توجه شود و کتاب را بدرستی به خوانندگان معرفی کرد...