کتاب خوبی بود ولی برای من غیر ملموس بود
اگه بخوام ساده بگم این میشه
حرف اصلی داستان میگه که اگه نگاه درستی به زندگیت داشته باشی زندگیتو با ارزش و زیبا میبینی نباید زندیگتو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه کنی با یه نگاه مثبت به اتفاقات خوب زندگیت میبینی که زندگیت از چیزی که تصور میکردی خیلی بهتره و در کل امید به زندگیو در آدمی بالا میبره اما
چیزی که تو ذوق میزنه اینه که خیلی خیلی کتاب غربیه و از جامعهای که ما درش زندگی میکنیم فاصله داره البته این نظر منه که میگم ولی بدترین شرایطی که نویسنده برای شخصیت اصلی داستان در نظر گرفته برای من و خیلی از دوستان ایرانی آرزو بود بدترین شرایطی که نشون میداد برای من که تو این اجتماع زندگی میکنم رویایی بود و نمیتونستم همزاد پنداری کنم
توی یه کتابی مثل دختر کشیش وقتی اورول شروع به ترسیم بدبختی میکنه تو سیاهی غرق میشی یجوری که انگار دیگه قرار نیست روشناییو ببینی اما اینجا...
این بخش مهم داستان واقعا ضعیف بود
اگه بخوام ساده بگم این میشه
حرف اصلی داستان میگه که اگه نگاه درستی به زندگیت داشته باشی زندگیتو با ارزش و زیبا میبینی نباید زندیگتو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه کنی با یه نگاه مثبت به اتفاقات خوب زندگیت میبینی که زندگیت از چیزی که تصور میکردی خیلی بهتره و در کل امید به زندگیو در آدمی بالا میبره اما
چیزی که تو ذوق میزنه اینه که خیلی خیلی کتاب غربیه و از جامعهای که ما درش زندگی میکنیم فاصله داره البته این نظر منه که میگم ولی بدترین شرایطی که نویسنده برای شخصیت اصلی داستان در نظر گرفته برای من و خیلی از دوستان ایرانی آرزو بود بدترین شرایطی که نشون میداد برای من که تو این اجتماع زندگی میکنم رویایی بود و نمیتونستم همزاد پنداری کنم
توی یه کتابی مثل دختر کشیش وقتی اورول شروع به ترسیم بدبختی میکنه تو سیاهی غرق میشی یجوری که انگار دیگه قرار نیست روشناییو ببینی اما اینجا...
این بخش مهم داستان واقعا ضعیف بود