لئو تولستوی در این کتاب، زندگی یک جوان (یوگینی) را که گرفتار هوای نفسانی شده به نگارش درآورده. یوگینی در این مسیر تا حدی پیش میرود که در نهایت خودش را در دوراهی میبیند که مجبور به انتخاب یکی از این دو مسیر است:
یا اینکه با زنش زندگی کند به خدمت کردن به مردم، اداره کردن ملک و فرزندداری بپردازد و در نظر مردم هم محترم شود
یا اینکه هم چنان دنبال هوای نفس باشد و ست پانیدا (شیطان) را از شوهرش بگیرد و در نظر مردم خود را رذل و پلید بپندارد
و البته سه راه دیگر هم جلوی راهش قرار میگیرد (یا زنش را بکشد یا ست پانیدا را و یا خودش را)...
داستان خوبی بود به نوعی بین وجدان و هوای نفسانی ش کشمکش جدی ایجاد شده بود گرچه گوینده آن را خوب روایت نکرده بود.
یا اینکه با زنش زندگی کند به خدمت کردن به مردم، اداره کردن ملک و فرزندداری بپردازد و در نظر مردم هم محترم شود
یا اینکه هم چنان دنبال هوای نفس باشد و ست پانیدا (شیطان) را از شوهرش بگیرد و در نظر مردم خود را رذل و پلید بپندارد
و البته سه راه دیگر هم جلوی راهش قرار میگیرد (یا زنش را بکشد یا ست پانیدا را و یا خودش را)...
داستان خوبی بود به نوعی بین وجدان و هوای نفسانی ش کشمکش جدی ایجاد شده بود گرچه گوینده آن را خوب روایت نکرده بود.