در ابتدا تشکر میکنم از خانم دشتی که داستانی طولانی همراه با شخصیتهای متعدد را اجرا کردند که اگرچه گاهی تداخل از نظر یکسان بودن صدای اشخاص پیدا میکرد ولی انصافاً کار خوبی ارائه کردند
و در ادامه؛ داستان پیچیده و معمایی که به دلیل تشابهش با فیلمها و رمانهایی از این دست تا حدی قابل پیشبینی بود ولی شاید خیلی حرفهای و تخصصی پردازش نشده بود و بیشتر رونویسی نویسنده از فیلمهای اینگونه ولی با کمی تغییر بود.
این که فرد رباینده احتمالا از مدتها قبل مکان لازم را تدارک دیده بود و حالا چگونه در زمان سیل به مقصود میرسد؟ و توضیح بیشتر انتقادم احتمالا داستان را لو میدهد که این هدفم نیست.
نکته قابل توجه دیگر از نظر من رشد شخصیت مادر (اِما) هست که در طول رویداد حوادث به تدریج حاصل میشود و دختر نوجوان بازیگوش و سبکسر و راحتطلب در مسیر زمان به فردی عمیق و از خودگذشته تبدیل میشود و شخصیت وابسته و مهرطلبش تبدیل میشود به فردی مستقل و با قدرت که برای حفظ منافع فرزندانش از هیچ کوششی دریغ نمیکند.
البته در آخر داستان هم سخنان طولانی و بیوقفه کودک ربودهشده که حالا نوجوانی شده و اصطلاحات مدرنی که مثلاً در موردlcd به کار میبرد بدون اینکه در طول ۱۰ سال آموزشی از دنیای خارج از حبس دیده باشد جای انتقاد دارد.
در پایان اگر بشود این نکته که در مسیر زندگی خوب است به خود یادآور شویم که زود به همه اعتماد نکنیم و حد تعادل را رعایت کنیم، حواسمان به کمبودهای اطرافیان باشد و سادهانگارانه از هر چیز عبور نکنیم و البته نه بدگمانی مطلق که نویسنده در طول قصه از جامعه و اطرافیان به نمایش گذاشته بود؛ را درس این داستان به حساب آوریم، میشود صرف زمان طولانی برای شنیدن روایت را توجیه کرد.
ممنون از کتابراه
و در ادامه؛ داستان پیچیده و معمایی که به دلیل تشابهش با فیلمها و رمانهایی از این دست تا حدی قابل پیشبینی بود ولی شاید خیلی حرفهای و تخصصی پردازش نشده بود و بیشتر رونویسی نویسنده از فیلمهای اینگونه ولی با کمی تغییر بود.
این که فرد رباینده احتمالا از مدتها قبل مکان لازم را تدارک دیده بود و حالا چگونه در زمان سیل به مقصود میرسد؟ و توضیح بیشتر انتقادم احتمالا داستان را لو میدهد که این هدفم نیست.
نکته قابل توجه دیگر از نظر من رشد شخصیت مادر (اِما) هست که در طول رویداد حوادث به تدریج حاصل میشود و دختر نوجوان بازیگوش و سبکسر و راحتطلب در مسیر زمان به فردی عمیق و از خودگذشته تبدیل میشود و شخصیت وابسته و مهرطلبش تبدیل میشود به فردی مستقل و با قدرت که برای حفظ منافع فرزندانش از هیچ کوششی دریغ نمیکند.
البته در آخر داستان هم سخنان طولانی و بیوقفه کودک ربودهشده که حالا نوجوانی شده و اصطلاحات مدرنی که مثلاً در موردlcd به کار میبرد بدون اینکه در طول ۱۰ سال آموزشی از دنیای خارج از حبس دیده باشد جای انتقاد دارد.
در پایان اگر بشود این نکته که در مسیر زندگی خوب است به خود یادآور شویم که زود به همه اعتماد نکنیم و حد تعادل را رعایت کنیم، حواسمان به کمبودهای اطرافیان باشد و سادهانگارانه از هر چیز عبور نکنیم و البته نه بدگمانی مطلق که نویسنده در طول قصه از جامعه و اطرافیان به نمایش گذاشته بود؛ را درس این داستان به حساب آوریم، میشود صرف زمان طولانی برای شنیدن روایت را توجیه کرد.
ممنون از کتابراه