نظر فیس نما کتابی برای کتاب آبانگان (سرگذشت آب و آتش)

آبانگان (سرگذشت آب و آتش)
فیس نما کتابی
۱۳۹۷/۰۶/۱۹
111
سلام. مهرگان واقعا قشنگ و عالی و بینقص بود ولی کتاب آبانگان خیلی جالب نبود اونهم وقتی که بوی خیانت تویه کتاب مشهوده. وقتی زنی به عقد مردی درمیاد دیگه نباید از عشق به مرد دیگهای که در گذشته عاشقش بوده صحبتی باشه واقعا اخلاقی و انسانی نیست و روح و روان آدمی با خوندن اینجور مطالب عشقی منتهی به خیانت میشه واقعا آزرده میشه اصلا در مکتب عشق و عاشقی چیزی به نام خیانت معنا نداره. اون هم شما در کتاب مهرگان دم از عشق واقعی و آتیش زدین که اصلا به ذهن خواننده خطور نمیکنه که منتهی به خیانت بشه. شما اومدی در داستان از کارن یک فرمانده جنگ په په هالو و بیغیرت و بیدست و پاه و چلمنگ یاد کردین اونم از یک فرماندهی جنگی خیلی مسخره است شما به فرمانده هان جنگی ارمنی واقعا توهین کردین و از دایانا یک شخص عاشق شکست خوردهی دیوانهی سربه هوای ترسو که هیچ اعتماد به نفسی نداره و که خیلی راحت برای تنها نبودن تن به ازدواج میده اونم ازدواجی که همش خاطرات پوریا در ذهن و روح و روانش نقش بسته و حذف شدنی نیست واقعا مسخره است پس کجا رفت آن عشق آتشین دایانا به پوریا چرا مقاومتی برای تحمل سختیها در ارمنستان انجام نداد چرت صبر نکرد چرا بعد 9ماه تسلیم سرنوشت شد او در یک جای داستان میگوید قدرت اهورامزدا را بر جادوگری برتر میداند و قدرت عشق ارزشمند و والاتر میداند بعد چطور میایید در برابر پیشگویی یک جادوگر تسلیم میشود و تسلیم حرفهای کیقباد و عمویش میشود واقعا جالب نبود از صمیم قلبم میگویم شما رمان مهرگان را هم خراب کردین با این رمان آبانگاه هاتان. به شخصه واقعا دلسرد و متنفرم شدم و دیگه علاقهای ندارم کتاب آزرگان شما را بخوانم. واقعا حیف پولی که صرف خریدش کردگ واقعا حروم شد.
بهار برادران
۱۳۹۷/۰۶/۲۰
سلام مجدد!
از اشتباهات دایانا گفتیم. کمی هم از پوریا بگیم. پوریا در تمام مهرگان حمایتی رو که دایانا انتظار داشت، ازش نکرد. هیچ وقت مقابل مادرش نایستاد. پوریا همیشه بین پادشاهی و دایانا، دایانا رو انتخاب میکرد. و اگر جایی پشت دایانا بود، به پشتوانهی حمایت کیقباد بود! که در فصل اخر مهرگان دایانا فهمید حمایت کیقباد هم دیگه نیست. تازه پای پادشاهی پوریا هم وسط کشیده شد. همهی اینها رو در کنار اینده نگری دایانا بذاریم. دایانا در تیسفون میموند، با پوریا ازدواج میکرد، از طرفی قدرت ملکه بود، از طرفی قدرت نازافرین، و مخالفت کیقباد و شخصیت غیرحامی پوریا. دایانا از سرنوشتی که در انتظار خودش بود ترسید. از پسری که ممکن بود به دنیا بیاره و درگیر قدرت بشه و از دست بره ترسید. از اینکه پوریا به خاطر دایانا و عشقش، محبور بشه زمانی در پادشاهی ضعیف بشه، ترسید... کاملا عاقلانه رفت. کاملا عاقلانه.
و بعد دوباره ما پوریایی رو داریم که برای دایانا نمیجنگه. پوریا میدونه به احتمال زیاد کیقباد، پادشاه ایران به دایانا دستور داده که بره. اما خیلی برای برگردوندن دایانا تلاش نمیکنه. در گفتگویی که زیر درخت بید دارن، به راحتی میگه غرور ولیعهد نباید قربانی رفتن تو میشد. و دایانا چه زیبا از شرایط سختش در ارمنستان میگه. از یک دختر تنها بودن بین کلی غریبه و رویای مرزبانی و دستور کیقباد. و البته صحبتهای پدر و عمو و تمامی عزیزانش... و باز هم علاقهای که به کارن پیدا کرده، وقتی علاقهی پوریا کمرنگ شده.
و بعد چی میشه؟ دوباره عشق پوریا زنده میشه. تصمیمات قبلی زیر سوال میره. دایاناست و عشق به پوریا و علاقه به کارن و یک شرایط پیچده که هزاران نفر موافق و مخالف در اون حضور دارن. دایانا هر لحظه بین عقل و عشق، منطق و احساس در حال جنگه. و تنهاست... خیلی تنهاست. با چنین دیدگاهی حداقل نمیشه کمی هم به دایانا حق داد؟
از اشتباهات دایانا گفتیم. کمی هم از پوریا بگیم. پوریا در تمام مهرگان حمایتی رو که دایانا انتظار داشت، ازش نکرد. هیچ وقت مقابل مادرش نایستاد. پوریا همیشه بین پادشاهی و دایانا، دایانا رو انتخاب میکرد. و اگر جایی پشت دایانا بود، به پشتوانهی حمایت کیقباد بود! که در فصل اخر مهرگان دایانا فهمید حمایت کیقباد هم دیگه نیست. تازه پای پادشاهی پوریا هم وسط کشیده شد. همهی اینها رو در کنار اینده نگری دایانا بذاریم. دایانا در تیسفون میموند، با پوریا ازدواج میکرد، از طرفی قدرت ملکه بود، از طرفی قدرت نازافرین، و مخالفت کیقباد و شخصیت غیرحامی پوریا. دایانا از سرنوشتی که در انتظار خودش بود ترسید. از پسری که ممکن بود به دنیا بیاره و درگیر قدرت بشه و از دست بره ترسید. از اینکه پوریا به خاطر دایانا و عشقش، محبور بشه زمانی در پادشاهی ضعیف بشه، ترسید... کاملا عاقلانه رفت. کاملا عاقلانه.
و بعد دوباره ما پوریایی رو داریم که برای دایانا نمیجنگه. پوریا میدونه به احتمال زیاد کیقباد، پادشاه ایران به دایانا دستور داده که بره. اما خیلی برای برگردوندن دایانا تلاش نمیکنه. در گفتگویی که زیر درخت بید دارن، به راحتی میگه غرور ولیعهد نباید قربانی رفتن تو میشد. و دایانا چه زیبا از شرایط سختش در ارمنستان میگه. از یک دختر تنها بودن بین کلی غریبه و رویای مرزبانی و دستور کیقباد. و البته صحبتهای پدر و عمو و تمامی عزیزانش... و باز هم علاقهای که به کارن پیدا کرده، وقتی علاقهی پوریا کمرنگ شده.
و بعد چی میشه؟ دوباره عشق پوریا زنده میشه. تصمیمات قبلی زیر سوال میره. دایاناست و عشق به پوریا و علاقه به کارن و یک شرایط پیچده که هزاران نفر موافق و مخالف در اون حضور دارن. دایانا هر لحظه بین عقل و عشق، منطق و احساس در حال جنگه. و تنهاست... خیلی تنهاست. با چنین دیدگاهی حداقل نمیشه کمی هم به دایانا حق داد؟
نرگس هاشمی
۱۳۹۷/۰۶/۲۰
اگه با دید خیانت بهش نگاه کنید که قصهی لیلی و مجنون شیرین و فرهاد و هزاران قصهی عاشقانهی دیگه رو باید زیر سوال ببرید. تو همین دور و برتون بپرسید ببینید چند نفر به عشقشون رسیدن. یا کدوم بعد ازدواج خاطرهی عشق خودشون رو از یاد بردن. وقتی شرایط از هر طرف سنگ جلوپاتون بندازه آخرسر مجبور میشید به ازدواج عاقلانه تن بدید و به محبتی که از ازدواج ناشی میشه دل خوش کنید. اگه کارن شرایط دایانا رو قبول کرده چون عاشقه. وقتی پای عشق وست میاد خودتو فدا میکنی و با امید دلتو آروم میکنی. به نظر من هیچ چیز داستان غیر منطقی نبود حتی هیجاناتی که مرتب دایانا رو تحت تاثیر قرار میداد و برخلاف دردی که با قلبش همراه بود باز سعی میکرد جریان زندگی رو اونطور که باید هدایت کنه. ما از دو سمت ماجرا باخبر بودیم ولی جای هیچ کدوم نبودیم تا بدونیم تو دنیای بیخبری چطور میشه تصمیم گرفت. عشق هوس نیست که با یکی بیاد و با یکی دیگه تازه بشه. درد عشق که اینهمه ازش میشنویم و تو آثار خیلی از شعرا و نویسندگان به قلم دراومده همیشگیه. فقط میشه باهاش کنار اومد و به زندگی جور دیگه ادامه داد. مهم اینه تصمیم غلط گرفته نشه و نابودی همراه نداشته باشه. گاهی به جای اینکه دیگران رو قضاوت کنیم بهتره خودمون رو جای اونا و تو موقعیت اونا قرار بدیم،
Yasi Yasi
۱۳۹۷/۰۶/۳۰
با بخشی از نظرات شما موافقم ولی با بخشی که در باره فرماندههای ارمنی میگید تا حدودی موافق نیستم قبول دارم شخصیت کارن تا حدی ضعیف و غیر واقعی نشون داده میشد و به نظر میرسید که بخاطر عشق شرایط دایانا رو پذیرفته ولی عشق واقعی باعث فداکاری میشه وقتی میدونه دایانا چه حسی داره اگه کمک نمیتونست بکنه لااقل بیشتر صبر میکرد تا دایانا فراموش کنه نه اینکه بگه ازدواج میکنیم و بعد فراموش کن یا بعد از ماجرای شب عروسی با خواست خودش طلاق میگرفت تا دایانا راحت ولیعهد و انتخاب کنه وقتی که فهمیده بود ولیعهد هنوز بهش علاقه داره باید فداکاری میکرد درست همون کاری که دایانا با رفتنش برای وایعهد کردحتی اگر تصمیم اشتباهی بود اما فداکاری کرد، کارن با موندنش باعث شد زجر بیشتر دایانا شد چون دایانا وقتی به اون جواب مثبت داده بود که فکر میکرد ولیعهد علاقهای بهش نداره ولی بعد عکس این مطلب ثابت شد که عذاب وجدان برای دایانا بهم راه داشت که برخلاف عهدی که با ولیعهد بسته ازدواج کرده. در مورد فرملنده هوان که گفته بودید خوب بین هر قشری، گروهی، دینی و مذهبی شخصیت خوب و بد هست و شما طوری اینو طوری مطرح کردید که حالت نژاد پرستانه داشت که انگار چون فرماندهها ارمنی بودن بهشون توهین شده در حالی که نویسنده تو جلد اول کتاب از شخصیت منفی شاهزاده کاووس و جم هم نوشته بودن پس موضوع نژاد یا موقعیت اجتماعی نیست
Maryam Hosseinian
۱۳۹۷/۱۰/۱۶
خیلیامون عاشق شخصی دیگه بودیم اماباشخصی دیگه ازدواج کردیم و علاقهی قلبی به خصوصی هم به همسرمون داریم، فقط اشخاصی مثل دایانا یامثل پوریامیتونن درکشون کنن واینکه دایانا هم همیشه درحال عذاب وجدان بودوبه شوهرش میگفت همه چیزرو وهمچنین داریم همسرانی که عاشق زن یاشوهرشونن وبه خیلی چیزااهمیت نمیدن چون واقعا عشق رومیبینن. به نظرم تواین دنیا نبایدبه چیزی خرده گرفت