ممنون از داستان خوبتون و خسته نباشید میگم به خانم سرومیلی
داستان جالبی بود و کوتاه و ماجرایی که ادمو جذب میکرد که تا اخر بخونه بفهمه داستان از چه قراره!
اول اینکه وقتی کامران و مریم فهمیدند که خواهر برادرند دیگه حتی نباید فکر عشق و عاشقی رو میکردند چون ادم فکرش اون سمت نمیره اصلا! و اینکه بعضی حرکات بهرام غیر معقول بود که تست دی انای نمیداد ! بالاخره اولین چیزی که تو ذهن هر کسی میاد همین تسته برای مشخص شدن این موضوع...
ولی هر چی باشه سلیقه نویسنده برام با ارزشه و داستانشونو تحسین میکنم:)
ولی خیلی عالی بود که پایانش خوش و مفید و مختصر بود
باز هم ممنون
داستان جالبی بود و کوتاه و ماجرایی که ادمو جذب میکرد که تا اخر بخونه بفهمه داستان از چه قراره!
اول اینکه وقتی کامران و مریم فهمیدند که خواهر برادرند دیگه حتی نباید فکر عشق و عاشقی رو میکردند چون ادم فکرش اون سمت نمیره اصلا! و اینکه بعضی حرکات بهرام غیر معقول بود که تست دی انای نمیداد ! بالاخره اولین چیزی که تو ذهن هر کسی میاد همین تسته برای مشخص شدن این موضوع...
ولی هر چی باشه سلیقه نویسنده برام با ارزشه و داستانشونو تحسین میکنم:)
ولی خیلی عالی بود که پایانش خوش و مفید و مختصر بود
باز هم ممنون