کتاب جالبی بود. نه میتونم بگم بده نه میتونم بگم خوبه یجورایی انگار توی ذهنم تعداد نکات مثبت و منفی داستان برابرن.
یه سری چیزا توی داستان اتفاق افتاد که دلم میخواست خودمو بزنم. آخه چطوری یهو هامون بد داستان شد؟ اینکه به نظر آدم درست و حسابی میومد یهو شد آدمی که بهترین جا واسش تیمارستانه.
احمد رضا هم که دورش پر از شغال بود و اینم که هیچی از اطرافش نمیدونست [برزو، پرستاری که میخواست تلکهاش کنه، هامون]
یا اینکه دستگاه کپی خدا چرا روشن شد؟ امیریل اومد با ظاهر کپی احمدرضا و داداش هامون بود! این تیکهاش فیلم ترکی و هندی رو قاطی داشت.
یه سری چیزا توی داستان اتفاق افتاد که دلم میخواست خودمو بزنم. آخه چطوری یهو هامون بد داستان شد؟ اینکه به نظر آدم درست و حسابی میومد یهو شد آدمی که بهترین جا واسش تیمارستانه.
احمد رضا هم که دورش پر از شغال بود و اینم که هیچی از اطرافش نمیدونست [برزو، پرستاری که میخواست تلکهاش کنه، هامون]
یا اینکه دستگاه کپی خدا چرا روشن شد؟ امیریل اومد با ظاهر کپی احمدرضا و داداش هامون بود! این تیکهاش فیلم ترکی و هندی رو قاطی داشت.