داستان در مورد انسان غمگینی بود که نمیتوانست با بقیه ارتباط بگیرد.
فکر به اینکه دیگران در موردش چه فکری میکنند و آیا با بقیه جور میشود یا نه او را آزار میداد.
همیشه دغدغهی این را داشت که در آینده میخواهد چه کاره شود و چه شغلی برای خود انتخاب کند.
اس جی در یک مهمانی با جوراب آشنا میشود و میفهمد که یک "روح غمگین" مانند خودش را یافته است که میتواند در مورد هر چیزی با او صحبت کند و جوراب هم او را درک کند.
کمیک به طرز خلاقانهای این مدل افراد گوشه گیر و منزوی را به "روح غمگین" تشبیه کرده و حتی در تصاویر هم مشاهده میشود با بقیهی انسانها تفاوت ظاهری دارند و جدای از آنها هستند.
در متن به حقیقتهای جالبی اشاره شد، مثلا جوراب میگفت من در برههای از زندگی خود دچار مشکل شده بودم و نمیتوانستم از تخت بیرون بیایم، پدرم من را مجبور کرد پیش یک مشاور بروم و حالم بعد از مصرف داروها و مشاوره گرفتن بهتر شد،
وقتی ما خود نمیتوانیم مشکلی را حل کنیم بهتر است از مشاور و روانشناس کمک بگیریم و این اصلا نکتهی منفی و بدی برای انسان به شمار نمیرود.
یا مثلا گفت: وقتی سنت بالاتر که برود میفهمی بعضی چیزها آنقدرها هم که فکرش را میکردی موضوع مهمی نبوده و تو خیلی به خودت سخت میگرفتی.
برای جمع بندی باید گفت که کمیک زیبایی بود و مملو از احساسات انسانی.
** لطفا هر کجا روح غمگینی دیدید به او توجه و محبت نشان دهید و نگذارید در هیاهوی مهمانیها احساس تنهایی بکند. **
فکر به اینکه دیگران در موردش چه فکری میکنند و آیا با بقیه جور میشود یا نه او را آزار میداد.
همیشه دغدغهی این را داشت که در آینده میخواهد چه کاره شود و چه شغلی برای خود انتخاب کند.
اس جی در یک مهمانی با جوراب آشنا میشود و میفهمد که یک "روح غمگین" مانند خودش را یافته است که میتواند در مورد هر چیزی با او صحبت کند و جوراب هم او را درک کند.
کمیک به طرز خلاقانهای این مدل افراد گوشه گیر و منزوی را به "روح غمگین" تشبیه کرده و حتی در تصاویر هم مشاهده میشود با بقیهی انسانها تفاوت ظاهری دارند و جدای از آنها هستند.
در متن به حقیقتهای جالبی اشاره شد، مثلا جوراب میگفت من در برههای از زندگی خود دچار مشکل شده بودم و نمیتوانستم از تخت بیرون بیایم، پدرم من را مجبور کرد پیش یک مشاور بروم و حالم بعد از مصرف داروها و مشاوره گرفتن بهتر شد،
وقتی ما خود نمیتوانیم مشکلی را حل کنیم بهتر است از مشاور و روانشناس کمک بگیریم و این اصلا نکتهی منفی و بدی برای انسان به شمار نمیرود.
یا مثلا گفت: وقتی سنت بالاتر که برود میفهمی بعضی چیزها آنقدرها هم که فکرش را میکردی موضوع مهمی نبوده و تو خیلی به خودت سخت میگرفتی.
برای جمع بندی باید گفت که کمیک زیبایی بود و مملو از احساسات انسانی.
** لطفا هر کجا روح غمگینی دیدید به او توجه و محبت نشان دهید و نگذارید در هیاهوی مهمانیها احساس تنهایی بکند. **