این کتاب خیلی قشنگ بود من بنظرم اول همه کتابا کسل کنندس بعدش باید اونقد قلم نویسنده فوق العاده باشه تا ترغیبت کنه ادامه بدی 👌🏼
حسمم دقیقا به اول همین کتاب همین بود 😶
ولی هر چی که جلو تر میرفت قلب من بیشتر اکلیلی میشد من عاشق کتابایی هستم که شخصیتها ماجراجویی میکنن و به سفر میرن این همه چیزایی که باید من و به هیجان میاوردن و داشت خون آشام داشت راجبشون نوشته بود گرگینهها و جادوگرها همین طور اشباح و... تئوریهای دنیای موازی زمین و زمین تخت. یه دنیای جادویی و خفن که تو ذهن ماها دلمون میخواست داشته باشیمش ولی اونا از داشتنش ناراحت بودن میدونید چیه اونجا یه ابرهای سیاهی هستش که نزدیک مرگ کسی میشه میره بالای خونشون میمونه و تا موقعی که اون طرف نمیره از بالای خونشون نمیره و اونها ناراحت بودن از بابت این موضوع ولی یه وجه قشنگ داره خوب میتونیم قدر لحظه هارو بدونیم و از ثانیه به ثانیه اون استفاده خوبی ببریم و حالا یه ابر سیاه بالای خونشون هست یعنی این ابر به خاطر برادر مریض شخصیت اول داستانه؟! یا بقیه اعضای سالم خانوادس!!
جدا ازون اونها میخواستن به انتهای دنیا برن جایی که دیگه ابره دنبالشون نره یا برن به یه سیاره دیگه که هیچ ابر سیاهی نباشع میتونیم از ابر سیاه (مرگ) فرار کنیم؟!
حسمم دقیقا به اول همین کتاب همین بود 😶
ولی هر چی که جلو تر میرفت قلب من بیشتر اکلیلی میشد من عاشق کتابایی هستم که شخصیتها ماجراجویی میکنن و به سفر میرن این همه چیزایی که باید من و به هیجان میاوردن و داشت خون آشام داشت راجبشون نوشته بود گرگینهها و جادوگرها همین طور اشباح و... تئوریهای دنیای موازی زمین و زمین تخت. یه دنیای جادویی و خفن که تو ذهن ماها دلمون میخواست داشته باشیمش ولی اونا از داشتنش ناراحت بودن میدونید چیه اونجا یه ابرهای سیاهی هستش که نزدیک مرگ کسی میشه میره بالای خونشون میمونه و تا موقعی که اون طرف نمیره از بالای خونشون نمیره و اونها ناراحت بودن از بابت این موضوع ولی یه وجه قشنگ داره خوب میتونیم قدر لحظه هارو بدونیم و از ثانیه به ثانیه اون استفاده خوبی ببریم و حالا یه ابر سیاه بالای خونشون هست یعنی این ابر به خاطر برادر مریض شخصیت اول داستانه؟! یا بقیه اعضای سالم خانوادس!!
جدا ازون اونها میخواستن به انتهای دنیا برن جایی که دیگه ابره دنبالشون نره یا برن به یه سیاره دیگه که هیچ ابر سیاهی نباشع میتونیم از ابر سیاه (مرگ) فرار کنیم؟!