چند وقته دارم کتابهای جوجو مویز میخونم از اینکه شخصیتهای داستان هایش زنهایی هستند که هنوز به قدرت بی نهایتی که تو وجودشون هست پی نبردن و در طی مسیر داستان خود ساخته و قوی میشوند و به خود واقعیشون میرسند خوشم میاد و داستانهاش برام جذابن ولی همیشه دختر داستانهاشو وابسته احساسی به یه مرد میکنه انگار نهایت خوشبختی در این موضوع میبینه
کتاب دختری که رهایش کردی در واقع به دو شخصیت زن میپردازد یک زن قدیمی در زمان جنگ جهانی اول با هجم عظیمی از مشکلات زمان جنگ دست و پنجه نرم میکند و در این مسیر قوی تر میشود زن دوم دختری امروزی که همسرش و همزمان ثروتشو از دست داده و برای نگه داشتن ارزشهاش میجنگه
در کل کتاب جذابی بود.
کتاب دختری که رهایش کردی در واقع به دو شخصیت زن میپردازد یک زن قدیمی در زمان جنگ جهانی اول با هجم عظیمی از مشکلات زمان جنگ دست و پنجه نرم میکند و در این مسیر قوی تر میشود زن دوم دختری امروزی که همسرش و همزمان ثروتشو از دست داده و برای نگه داشتن ارزشهاش میجنگه
در کل کتاب جذابی بود.