داستان کوتاه جالبی بود ولی اینکه بدون هیچ مدرکی دال بر اینکه همسرش اونو به قتل رسونده سودا را دستگیر کردن و مدام بازجویی میکردن برای پلیس خوب نیست و اعتماد به نیروهای پلیس و اداره آگاهی از بین میره. داستان همسرش را هر کسی نمیتونه قبول کنه و یا باور کنه ولی مدرک قوی هم بر علیه اون خانم نداشتند که در زندان بود.
آخر داستان هم خیلی راحت موضوع روشن میشه بدون هیچ هیجانی و بدون اینکه از همسرش عذرخواهی کنند که بی خود و بیجهت اون بنده خدا را اذیت کردن.
از همه زرنگتر و کلاش تر هم اون نگار بوده که بدون زحمت تمام دارایی منوچهر را به جیب میزنه و سه نفر را به دام میاندازد که مرتکب قتل شوند و هم منوچهر را میکشه و هم تمام پولش را صاحب میشه.
این سه آقا را بگو که گول نگار را خوردند
وسوسه پول و طمع و ساده لوحی (که بدون تحقیق به نگار اعتماد کردن،) باعث بدبختی اونها شد.
آخر داستان هم خیلی راحت موضوع روشن میشه بدون هیچ هیجانی و بدون اینکه از همسرش عذرخواهی کنند که بی خود و بیجهت اون بنده خدا را اذیت کردن.
از همه زرنگتر و کلاش تر هم اون نگار بوده که بدون زحمت تمام دارایی منوچهر را به جیب میزنه و سه نفر را به دام میاندازد که مرتکب قتل شوند و هم منوچهر را میکشه و هم تمام پولش را صاحب میشه.
این سه آقا را بگو که گول نگار را خوردند
وسوسه پول و طمع و ساده لوحی (که بدون تحقیق به نگار اعتماد کردن،) باعث بدبختی اونها شد.