واقعا بیژن نجدی نویسندهی عالی بود
داستان دربارهی دختری بود به اسم ملیحه که پدرش از زندانیهای قبل از انقلاب بوده
و در زندان اوین بوده به تیر میبندش و تیر میزنن بهش و میکشنش زنش از غصه غمباد میگیره و میمیره و دخترش هنوز امید داره پدرش زنده س
و میره دره زندان اوین که انقلاب شده زندانی هارو ازاد میکنن اما پدر نمیاد
به پدر بزرگش میگه هر وقت جنازهی دادن یا قبری نشون دادن باور میکنم پدرم فوت کرده
دختری که چند سالی بیشتر نداره ولی از غصه پیرتر از سنش میزنه و همیشه مشکی میپوشه
داستان دربارهی دختری بود به اسم ملیحه که پدرش از زندانیهای قبل از انقلاب بوده
و در زندان اوین بوده به تیر میبندش و تیر میزنن بهش و میکشنش زنش از غصه غمباد میگیره و میمیره و دخترش هنوز امید داره پدرش زنده س
و میره دره زندان اوین که انقلاب شده زندانی هارو ازاد میکنن اما پدر نمیاد
به پدر بزرگش میگه هر وقت جنازهی دادن یا قبری نشون دادن باور میکنم پدرم فوت کرده
دختری که چند سالی بیشتر نداره ولی از غصه پیرتر از سنش میزنه و همیشه مشکی میپوشه