در این کتاب نویسنده خیلی زیبا روز آخر و لحظات اخر زندگی شخصیتهای داستاتش را نوشته است. وجریان داستان کشش خوبی دارد واز خواندنش لذت بردم. واقعا هر کدام از ما اگر بدانیم فردا روز اخر زندگی ماست چگونه زندگی میکنیم. بازهم به راحتی ناراحت میشویم. کدام کار رو در اولویت انجام دادن قرار میدهیم.
دو جوان مد نطر نویسنده با این که کم سن وسال هم بودند سعی کردند روز آخر عمرشان را دریابند وبه هم کمک کردند وبر ترس هایشان غلبه کردند.
واقعا داشتن دوست خوب در همه زندگی تاثیر گذار است جملهای از کتاب که میگوید در انتخاب خانواده نقشی نداریم ولی در انتخاب دوست میتوانیم به خودمان کمک کنیم وبا داشتن دوست خوب طی مسیرهای سخت راحت تر است.
دریافتن لحظهها است که ساعتها را وسپس روزها را میسازد. اری طوری زندگی کنیم که انگار روز دیگر زنده نیستیم به همین راحتی وبه همین سبکبالی وطوری زندگی کنیم که انگار سالها زنده خواهیم بود با برنامه ریزی وهدفمند نویسنده طوری مسیر یک روزه زندگیها را مینگارد که بی هدفی دران نیست حتی رفتن به مکانهای تفریحی هم هدفمند وبرای تجربه کردن جاهای دیگری از جهان است.
یه نکته جالب دیگه که بود خیلی از کارها رو با احتیاط انجام میدادند چون که روز آخری بودند سوار آسانسور نمیشدن پلهها رو بادقت بالا وپایین میکردن متیو حاضر نبود سوار دوچرخه بشه در صورتیکه در روزهای عادی این احتیاط وحساسیت در کار نبود چه قدر ظریف نویسنده اشاره میکنه به این که درحالات عادی همه این کارها رو انجام میدادن ونگران هم نبودند واین که چه قدر خوبه که لحظه پایان زندگی رو ندونیم ودر عین حال با این نگرش هم اشنا باشیم طوری زندگی کن که انگار فردایی نیست بااین دیدگاه حتما قدر دان داشته هایمان ومهربان تر خواهیم بود.
دو جوان مد نطر نویسنده با این که کم سن وسال هم بودند سعی کردند روز آخر عمرشان را دریابند وبه هم کمک کردند وبر ترس هایشان غلبه کردند.
واقعا داشتن دوست خوب در همه زندگی تاثیر گذار است جملهای از کتاب که میگوید در انتخاب خانواده نقشی نداریم ولی در انتخاب دوست میتوانیم به خودمان کمک کنیم وبا داشتن دوست خوب طی مسیرهای سخت راحت تر است.
دریافتن لحظهها است که ساعتها را وسپس روزها را میسازد. اری طوری زندگی کنیم که انگار روز دیگر زنده نیستیم به همین راحتی وبه همین سبکبالی وطوری زندگی کنیم که انگار سالها زنده خواهیم بود با برنامه ریزی وهدفمند نویسنده طوری مسیر یک روزه زندگیها را مینگارد که بی هدفی دران نیست حتی رفتن به مکانهای تفریحی هم هدفمند وبرای تجربه کردن جاهای دیگری از جهان است.
یه نکته جالب دیگه که بود خیلی از کارها رو با احتیاط انجام میدادند چون که روز آخری بودند سوار آسانسور نمیشدن پلهها رو بادقت بالا وپایین میکردن متیو حاضر نبود سوار دوچرخه بشه در صورتیکه در روزهای عادی این احتیاط وحساسیت در کار نبود چه قدر ظریف نویسنده اشاره میکنه به این که درحالات عادی همه این کارها رو انجام میدادن ونگران هم نبودند واین که چه قدر خوبه که لحظه پایان زندگی رو ندونیم ودر عین حال با این نگرش هم اشنا باشیم طوری زندگی کن که انگار فردایی نیست بااین دیدگاه حتما قدر دان داشته هایمان ومهربان تر خواهیم بود.