در یادداشتهای زیرزمینی یک واقعیت موج میزند شاید کمی اغراق آمیز این واقعیت توصیف شده ولی نمیتوانیم این واقعیت را انکار کنیم که آدمهایی وجود دارند که خوشبختی و سعادت را میشناسند ولی نمیخواهندش. سرشت پاک را دارند ولی با تمام توان با آن مجادله میکنند. براحتی میتوانند به آرامش درونی برسند ولی خودشان آرامششان را بهم میریزند. آدمهایی هستند که در خشم و غرور و نفرت و کینه و انتقام غرق هستند با اینکه میتوانند این صفات را با صفاتی زیبا تعویض کنند ولی نمیخواهند و چیزی جز پشیمانی و سرخوردگی و تنهایی نصیبشان نمیشود. داستان پایان تلخ داشت همانگونه که اینطور آدمها پایانی تلخ خواهند داشت.
و اما در داستان شبهای روشن یک داستان عاشقانه تلخ را شاهد بودم. تلخ و درد آور. وقتی کسی تمام عمر در تاریکی مطلق زندگی کرده باشد رنج آن تاریکی را درک نمیکند فقط زمانی درک میکند که لحظهای در روشنایی زندگی کند و سپس دوباره در تاریکی قرار بگیرد آن زمان رنج زندگی در تاریکی را میفهمد و از آن زمان رنج واقعی آغاز میشود پس با این جمله در پایان بندی داستان کاملا مخالفم که نویسنده میپرسد یعنی یک لحظه شادکامی برای تمام عمر یک آدم کافی نیست؟ پاسخ منفیست گاهی همان یک لحظه شادکامی تا آخر عمر آدمی را تلخ کام نگه میدارد.
و اما در داستان شبهای روشن یک داستان عاشقانه تلخ را شاهد بودم. تلخ و درد آور. وقتی کسی تمام عمر در تاریکی مطلق زندگی کرده باشد رنج آن تاریکی را درک نمیکند فقط زمانی درک میکند که لحظهای در روشنایی زندگی کند و سپس دوباره در تاریکی قرار بگیرد آن زمان رنج زندگی در تاریکی را میفهمد و از آن زمان رنج واقعی آغاز میشود پس با این جمله در پایان بندی داستان کاملا مخالفم که نویسنده میپرسد یعنی یک لحظه شادکامی برای تمام عمر یک آدم کافی نیست؟ پاسخ منفیست گاهی همان یک لحظه شادکامی تا آخر عمر آدمی را تلخ کام نگه میدارد.