اولین چیز در این کتاب که توجه مو جلب کردش این بود که نویسنده از دل و بطن کار صحبت میکنه در مورد لحظات سخت
در مورد لحظاتی که بین شجاعت و حماقت یه مرز به نازکی مو هست و نمیدانی که ادامه دادن کار کدوم یکی از اینهاست. لحظاتی فکری جز تسلیم شدن به سراغت نمیاد
لحظاتی که داری یه کار عظیم میکنی و جلوت یه عالمه مانع هست و یا یه سریا چوب لای چرخت میذارن
لحظاتی که به غره شدی چون از پس تمامی چالشها برآمدی.
لحظاتی که هیچ کس نمیتونه درکت کنه...
لحظاتی که خستگی بر تو غلبه کرده...
اگر میخواین بدونید که چطوری واقعا میشه از پس این لحظات بر آمد، این کتاب رو بخونید...
در مورد لحظاتی که بین شجاعت و حماقت یه مرز به نازکی مو هست و نمیدانی که ادامه دادن کار کدوم یکی از اینهاست. لحظاتی فکری جز تسلیم شدن به سراغت نمیاد
لحظاتی که داری یه کار عظیم میکنی و جلوت یه عالمه مانع هست و یا یه سریا چوب لای چرخت میذارن
لحظاتی که به غره شدی چون از پس تمامی چالشها برآمدی.
لحظاتی که هیچ کس نمیتونه درکت کنه...
لحظاتی که خستگی بر تو غلبه کرده...
اگر میخواین بدونید که چطوری واقعا میشه از پس این لحظات بر آمد، این کتاب رو بخونید...