زنی که با سالها بی توجهی شوهرش، خودش برای خودش مردونگی میکرد و ظاهرش هم به مرور مردونه شده بود، بعد از کوچکترین توجهی که از صاحب هتل دید حسهای زنونش برگشتن و حالا میخواست موهاش رو بلند کنه و بچه گربهای داشته باشه تا پرورشش بده.
و شوهری که بی توجه به نه فقط زنش بلکه همه چیز خودش رو از دنیای واقعی کنده و در دنیایی غیر واقعی غرق شده تا بلکه لحظهای خوشی ببینه. غافل ازین که خوشی و خوشبختی همیشه کنارش بوده و با بی توجهی بهش خودش باعث پژمردگی خوشبختیش شده
و شوهری که بی توجه به نه فقط زنش بلکه همه چیز خودش رو از دنیای واقعی کنده و در دنیایی غیر واقعی غرق شده تا بلکه لحظهای خوشی ببینه. غافل ازین که خوشی و خوشبختی همیشه کنارش بوده و با بی توجهی بهش خودش باعث پژمردگی خوشبختیش شده