هیچ وقت ستارهها را کمنمیکنم ولی خوب... به هرحال همین که یک نویسنده جرعت به نوشتن میکند خودشی چیزه ست...
این داستان به شدت احمقانه و در حین حال خوب بود... اولش نظر به شدت پایینی داشتم ولی آخرش چند جمله جالب داشت...
بیاید دقیق تر بررسی کنیم... حتی در سن۱۵ سالگی هم به احمق بودنخود پی نبرده؟... این مریضی نبود بیشتر یک تفکر بچه گانه بود... حالا اگر بچهی قاتل واقعی بود و تصور میکرد قاتل نیست یا چیزی در این میان... آن موقعه دیگر دیوانه را میساخت ولی نه در این قالب داستان بله:)
این داستان به شدت احمقانه و در حین حال خوب بود... اولش نظر به شدت پایینی داشتم ولی آخرش چند جمله جالب داشت...
بیاید دقیق تر بررسی کنیم... حتی در سن۱۵ سالگی هم به احمق بودنخود پی نبرده؟... این مریضی نبود بیشتر یک تفکر بچه گانه بود... حالا اگر بچهی قاتل واقعی بود و تصور میکرد قاتل نیست یا چیزی در این میان... آن موقعه دیگر دیوانه را میساخت ولی نه در این قالب داستان بله:)