تنها خودم، همراه خودم، در جوار خودم
شده تو جمع خانواده همه در حال بگو بخندن، احساس کنی چقدر تنهایی؟ شده با دوست صمیمیت بری بیرون حرف بزنه، بخنده، بخندین، ولی احساس کنی دلت میخواد داد بزنی؟ بری سرکار، بری دانشگاه، پیادهروی کنی، ولی احساس کنی نامرئی هستی؟ انگار کسی تو رو نمیبینه یا نه کلا وجود نداری!!!
شده دلت پَر بکشی واسه حرف زدن، واسه تعریف کردن چیزایی که برات اتفاق افتاده ولی تنها کسی که داری خودت باشی؟ درنهایت عادت کنی که با خودت حرف بزنی یا چندتا دوست خیالی بابِ میل خودت بسازی؛ باهاشون درد و دل کنی، باهم بخندین، خاطره بسازین، یا حتی دلت براشون تنگ بشه؛ وقتی تو جمعی دلت بخواد سریع برگردی به خلوتت و از تنهایی نجات پیدا کنی:)
شده تو جمع خانواده همه در حال بگو بخندن، احساس کنی چقدر تنهایی؟ شده با دوست صمیمیت بری بیرون حرف بزنه، بخنده، بخندین، ولی احساس کنی دلت میخواد داد بزنی؟ بری سرکار، بری دانشگاه، پیادهروی کنی، ولی احساس کنی نامرئی هستی؟ انگار کسی تو رو نمیبینه یا نه کلا وجود نداری!!!
شده دلت پَر بکشی واسه حرف زدن، واسه تعریف کردن چیزایی که برات اتفاق افتاده ولی تنها کسی که داری خودت باشی؟ درنهایت عادت کنی که با خودت حرف بزنی یا چندتا دوست خیالی بابِ میل خودت بسازی؛ باهاشون درد و دل کنی، باهم بخندین، خاطره بسازین، یا حتی دلت براشون تنگ بشه؛ وقتی تو جمعی دلت بخواد سریع برگردی به خلوتت و از تنهایی نجات پیدا کنی:)