داستان عجیبی بود داستان دختری به اسم سارا که با ارواح صبحت میکرد و میفهمید هرکس چه ساعت یا کی و از چی قراره بمیره
واقعا فکر کنید بتونیم حدس بزنیم کی خودمون یا دوستانمون خانواده مون قراره بمیرن
حتما خیلی از رفتارها خیلی از کارها و خیلی از اشتباهات و انجام نمیدیم مهربونتر میشیم و بیشتر بهم احترام میذاریم
همو درک میکنیم
و میدونیم هرکس چه جوری و بخاطر چی مرده
یه جایه داستانم بود که دختره خودشو پرت کرده بود پایین بخاطر یه پسر دیگه ک داشت بهش میگف اون پسر اصلا ارزششو داشت بخاطرش اینکارو کردی
واقعا هیچکس تو زندگی ارزششو نداره بخاطرش از جونمون بگذریم
و پیره زنه که گف از مرگ نمیترسه و جوری زندگی کرده که هیچ وقت پشیمون نیست و از زندگی نهایت لذتو برده اینم خیلی جالب بود
همیشه جوری زندگی کنیم که حسرت نخوریم
واقعا فکر کنید بتونیم حدس بزنیم کی خودمون یا دوستانمون خانواده مون قراره بمیرن
حتما خیلی از رفتارها خیلی از کارها و خیلی از اشتباهات و انجام نمیدیم مهربونتر میشیم و بیشتر بهم احترام میذاریم
همو درک میکنیم
و میدونیم هرکس چه جوری و بخاطر چی مرده
یه جایه داستانم بود که دختره خودشو پرت کرده بود پایین بخاطر یه پسر دیگه ک داشت بهش میگف اون پسر اصلا ارزششو داشت بخاطرش اینکارو کردی
واقعا هیچکس تو زندگی ارزششو نداره بخاطرش از جونمون بگذریم
و پیره زنه که گف از مرگ نمیترسه و جوری زندگی کرده که هیچ وقت پشیمون نیست و از زندگی نهایت لذتو برده اینم خیلی جالب بود
همیشه جوری زندگی کنیم که حسرت نخوریم