«کنستانس» گفت- خوش به حال مسافران هتل «دولاک» که چنین باغ قشنگی دارند. فقط لذت گردش در این باغ آدم را به «واله دولمو» پابند میکند. مرد به اعتراض کرد: - خیر. لزوما چنین نیست. باغ بهشت را در نظر بگیرید. آن باغ – اگر روایات صحیح باشند- زیباترین باغی است که تاکنون وجودداشته و با این حال حتی لذت گردش در آن نتوانست «آدم» را پابند کند. میدانید، آدم احساس تنهایی میکند.
از جین وبستر قبلا بابا لنگ دراز و دشمن عزیز رو خونده بودم و با اینکه جری جوان قبلتر از این دو کتاب نوشته شده اما در جذابیت چیزی از دو کتاب مذکور کم نداشت! اولای داستان یه کم کسل کننده بود اما بعد از چهل صفحه جذاب شد. شخصیت گوستاو منو یاد مش قاسم در دایی جان ناپلئون انداخت!: -)) با توضیحاتی که دادم حتما متوجه شدین یه داستان عاشقانه با رگههای طنز جلوی شماست. اشتباهات تایپی کم و قابل اغماض بود. اگر دنبال داستانی عاشقانه با پایان خوش هستین که سرگرمتون کنه جری جوان رو بخونید.
از جین وبستر قبلا بابا لنگ دراز و دشمن عزیز رو خونده بودم و با اینکه جری جوان قبلتر از این دو کتاب نوشته شده اما در جذابیت چیزی از دو کتاب مذکور کم نداشت! اولای داستان یه کم کسل کننده بود اما بعد از چهل صفحه جذاب شد. شخصیت گوستاو منو یاد مش قاسم در دایی جان ناپلئون انداخت!: -)) با توضیحاتی که دادم حتما متوجه شدین یه داستان عاشقانه با رگههای طنز جلوی شماست. اشتباهات تایپی کم و قابل اغماض بود. اگر دنبال داستانی عاشقانه با پایان خوش هستین که سرگرمتون کنه جری جوان رو بخونید.