بیشتر داستانهای کودکی از الگویی ثابت پیروی میکنند. نمونه روشن آن سیندرلاست. یک دختر بدبخت و زیبا که در خانه مورد ظلم قرار میگیرد. همیشه کتک میخورد. ولی همه بدبختیها و مشکلات در شبی شگفت انگیز به پایان میرسد:
در یک جشن باشکوه! شاهزاده در اولین دیدار عاشقش میشود. و با او ازدواج میکند. البته این خوشبختی یک شرط دارد: حتما باید زیبا باشی! دختر و پسر قصه که ازقضا هر دو زیبا و خوش چهره هستند، با تلاقی یک نگاه عاشق هم میشوند، با هم ازدواج میکنند و سالهای سال در کنار هم خوشبخت خواهند بود. باورهایی که از عشق و خوشبختی در ذهن ما به جا مانده است این است: عشق در یک نگاه اتفاق میافتد.
کتاب خوبی بود.
در یک جشن باشکوه! شاهزاده در اولین دیدار عاشقش میشود. و با او ازدواج میکند. البته این خوشبختی یک شرط دارد: حتما باید زیبا باشی! دختر و پسر قصه که ازقضا هر دو زیبا و خوش چهره هستند، با تلاقی یک نگاه عاشق هم میشوند، با هم ازدواج میکنند و سالهای سال در کنار هم خوشبخت خواهند بود. باورهایی که از عشق و خوشبختی در ذهن ما به جا مانده است این است: عشق در یک نگاه اتفاق میافتد.
کتاب خوبی بود.