داستان پیشرو رو حتما یه نویسنده از خیال خود نوشته و به طبع تخیلات قویای دارد برای ساخت یک همچین شخصیتی. داستان زن تنهایی که نه از کارش و نه از همسر و شریک زندگیش راضی است و نه از اینکه ناخواسته باردار شده. او هیچ حسی به جنین داخل شکمش هم ندارد. حتی با اینکه میداند سیگار برای او سم است مرتب سیگار میکشد و همچنین روابط غلط با دیگر مردان غریبه پیرامونش از جمله پرویز و رئیس شرکت دارد که برای راه افتادن کارش سعی میکند از ظرافتهای زنانش برای پیشبرد اهدافش استفاده کند. و اینکه در گذشته حتی راضی به مرگ پدری بوده که به سختی نان خانواده را تهیه میکرده و حتی میخواسته با مرگ پدرش، دیه او را بگیرد تا مادر دیگر به خانه مردم برای کلفتی نرود چرا که نمیتواند مادرش را اینگونه بپذیرد. هیچ حس انسان دوستی نسبت به مادرش که صبح تا شب خانه مردم کار میکرده و همچنین برادرانش ندارد و اینکه باعث مرگ پدرش بوده وقتی که ماسک اکسیژن را از صورت پدرش برمی دارد و داروها رو به او نمیدهد. در قسمت نهم به بعد دیگر در یک رویا فرو میرود و همش یه گوزن را در منزلش میبیند که صبح تا شب در کنآر اوست دقیقا مثل بعضی فیلمهای بی سر و ته است که از اول تا آخر هیچ چیز مفیدی دستگیرت نمیشود. فقط اتفاقاتی پیرامون یک زن تنها که با بارداری زندگیاش دگرگون میشود و در آرزوی افتتاح کارگاه سفالگریش خودش را به آب و آتش میزند که آخر هم معلوم نمیشود که چه بر سر کارگاهش میآید و آخر هم این داستان به کجا کشیده میشود خدا میداند.
اما الحق که با صدای گوینده عزیز سحر دولتشاهی نازنین از خوانشش لذت بردم که اگر صدای ایشان نبود شاید تا قسمت نهم بیشتر گوش نمیدادم. تشکر از کتابراه🌺
اما الحق که با صدای گوینده عزیز سحر دولتشاهی نازنین از خوانشش لذت بردم که اگر صدای ایشان نبود شاید تا قسمت نهم بیشتر گوش نمیدادم. تشکر از کتابراه🌺