یکی از بهترین کتابهاییست که این مدت خواندم. یک اتوبیوگرافی از کسی که هم اردوگاههای نازیها را تجربه کرده، هم شادمانه به حزب کمونیست پیوسته وبهار پراگ را جشن گرفته و هم تجربه حکومت توتالیتر را از سر گذرانده است. پراگ و چکسلواکی درسهای زیادی برای مادارد.
قرن دیوانه من داستان ایوان کلیماست از زندگی و فراز و نشیبش. از اینکه چگونه در زمانه اشغال به وطن بازمیگردد. از ممنوعیت خود و هم صنفیهای نویسندهاش. از تغییرات آرامی که زیر پوست پراگ رخ میدهد و نهایتش به ریاست جمهوری واتسلاو هاول میانجامد.
جایی که از زندانی شدنشان در میهن میگوید و یا بعدتر از تشویقشان برای خروج از کشور. از آمد و شد سیاستمدارانی چون استالین میگوید که گاهی مرگشان تنها فرصت تنفس آزادی را به ایشان میدهد.
مهمترین بخش توضیحاتیست که درباره نشر قفل، نشریههای زیرزمینی و منشور ۷۷ میگوید. چیزی که واتسلاو هاول در کتاب قدرت بیقدرتان بدان پرداخته است. کلیما در پایان کتاب میگوید «مهمترین چیز همان آسمان آزادی بود که پیشتر تصورش امکان نداشت و اینک در مقابلمان گشوده میشد.»
داستان پراگ و تغییرات آن و برکشیدن حکومت توتالیتر و برامدن یک سوسیال دموکراسی از آن رو مهم است که به تمامی از درون و از طریق کنشهای فردی و جمعی اتفاق افتاده است.
کلیما در انتهای متنش سخن از آزادی میگوید. باور دارد که جهان صداقت، کار، شجاعت و تواضع میخواهد.
او تاکید دارد که آزادی درونیست که آزادی بیرونی را محقق میسازد و کتاب تجربه این آزادگیهای درونیست. همان چیزی که هاول در کتاب قدرت بیقدرتان آن را زیستن در دایره حقیقت مینامد.
قرن دیوانه من داستان ایوان کلیماست از زندگی و فراز و نشیبش. از اینکه چگونه در زمانه اشغال به وطن بازمیگردد. از ممنوعیت خود و هم صنفیهای نویسندهاش. از تغییرات آرامی که زیر پوست پراگ رخ میدهد و نهایتش به ریاست جمهوری واتسلاو هاول میانجامد.
جایی که از زندانی شدنشان در میهن میگوید و یا بعدتر از تشویقشان برای خروج از کشور. از آمد و شد سیاستمدارانی چون استالین میگوید که گاهی مرگشان تنها فرصت تنفس آزادی را به ایشان میدهد.
مهمترین بخش توضیحاتیست که درباره نشر قفل، نشریههای زیرزمینی و منشور ۷۷ میگوید. چیزی که واتسلاو هاول در کتاب قدرت بیقدرتان بدان پرداخته است. کلیما در پایان کتاب میگوید «مهمترین چیز همان آسمان آزادی بود که پیشتر تصورش امکان نداشت و اینک در مقابلمان گشوده میشد.»
داستان پراگ و تغییرات آن و برکشیدن حکومت توتالیتر و برامدن یک سوسیال دموکراسی از آن رو مهم است که به تمامی از درون و از طریق کنشهای فردی و جمعی اتفاق افتاده است.
کلیما در انتهای متنش سخن از آزادی میگوید. باور دارد که جهان صداقت، کار، شجاعت و تواضع میخواهد.
او تاکید دارد که آزادی درونیست که آزادی بیرونی را محقق میسازد و کتاب تجربه این آزادگیهای درونیست. همان چیزی که هاول در کتاب قدرت بیقدرتان آن را زیستن در دایره حقیقت مینامد.