داستان دربارهی یه زن مغرور و خود خواهی بود که همه چیزو برایه خودش میخواست خودشو زیبا و جوون و فرشته میدونست
و میگفت که از بچگی اینجوری بزرگ شده و تقصیر پدر مادرشه و پدر و مادر پدر مادراشون و به همین ترتیب تا اخر
به بچه هاش و همسرش ظلم میکرد
و به بچه هاش غذایه کافی نمیداد و بچه هاش رشدی نمیکردن
عاشق یه مرده جون شد و بینه خودش و شوهرش اختلافاتی بود و حل نشد پس برایه همین یار کشی کردن و دختر با مادر و پسر با پدر موند
و بچه هاش واقعیت و میدونستن که مادرشون بهشون درست غذا نمیداده و همیشه اونارا تویه سرما نگه میداشته اما باور نمیکردن و مادر و مقدس میدونستن بعدا متوجه میشن
واقعا باورم نمیشه همچین مادریهای وجود دارن
مادر پلیکانی
و میگفت که از بچگی اینجوری بزرگ شده و تقصیر پدر مادرشه و پدر و مادر پدر مادراشون و به همین ترتیب تا اخر
به بچه هاش و همسرش ظلم میکرد
و به بچه هاش غذایه کافی نمیداد و بچه هاش رشدی نمیکردن
عاشق یه مرده جون شد و بینه خودش و شوهرش اختلافاتی بود و حل نشد پس برایه همین یار کشی کردن و دختر با مادر و پسر با پدر موند
و بچه هاش واقعیت و میدونستن که مادرشون بهشون درست غذا نمیداده و همیشه اونارا تویه سرما نگه میداشته اما باور نمیکردن و مادر و مقدس میدونستن بعدا متوجه میشن
واقعا باورم نمیشه همچین مادریهای وجود دارن
مادر پلیکانی