نظر مهدیه قائمی برای نمایش صوتی پلیکان

نمایش صوتی پلیکان
مهدیه قائمی
۱۴۰۱/۰۹/۲۷
13
متاسفانه یک داستان با تناقضهای بسیار که اصلا قابل باور نیست... اصلا هیچ جای همزاد پنداری نداره چون به هیچ عنوان با باور انسان جور در نمیاد.. مثل اینکه نویسنده بگه، ساعت دوازده ظهر هست و ماه وسط آسمان میدرخشد... خیلی خوبه که دوستان به یه نتیجه کاملا برعکس اشاره کردند، ولی من نظر خودمو گفتم... البته قبل از شنیدنش، با خوندن نظر دوستان اونقدر به وجد اومدم که برای شنیدنش اصلا مکث نکردم ولی یه داستان کاملا پیش پا افتاده و کاملا کلیشهای و حالا همین داستان با کلی جزئیات باور نکردنی که درجه تعجبتان را به هزار در صد میرساند.. یک مورد اشاره میکنم، در یه خونه آدمای با فهم شعور بالغ و در حد خودشون با شخصیت و سالمی زندگی میکنند که دارن از شدت سرما میلرزن و یخ میزنن چون هیزم ندارن برای بخاری... اینکه نویسنده میخواد اثر صحبت کردن دو نفر را به گرم کردن خونه و گرمای وجود آدمها ربط بده فک نکنم تا این حد درست باشه که داستانشو دستمایه تمسخر و انکار کنه... برای من قابل هضم نبود... تازه این مورد خیلی کوچیک بود.. کل داستان پر است از این موارد... با تشکر از کتابراه که اینطوری یک ساعت وقتمو گرفت😊
رافعی
۱۴۰۱/۱۲/۱۹
منم با شما موافقم و تعجب کردم چطور این اثر یک نویسنده به نام؟؟ اصلا مشخص نکرده اون مادر چرا اینقدر عقده داره که فقط به خاطر توجه کس دیگری به سمتش کشیده میشه، حتی بچه هاشم قربانی میکنه؟ و اینکه چقدر این پدر بزدل بوده که نمیتونسته در برابر اون زن از بچه هاش دفاع کنه با وجودی که میدونسته حقه بازه، لااقل خوراک اون بچهها را تامین نکرده، بچهها هم برای اینهمه ناتوانی در تغییر شرایط زندگیشون باید خیلی کوچکتر میبودن، اون دختر تو سن ازدواج بوده و پسر وکیل یعنی به اندازه کافی عاقل بودند،