داستان کتاب در مورد دختریه به اسم کیا که یه روز بیدار میشه و میبینه مادرش رفته و این سرآغاز یه زندگی متفاوت براش میشه...
ژانر کتاب قراره معمایی باشه؟ جنایی؟ اسرارآمیز؟ درام؟ عاشقانه؟ واقعیت اینه که همهش هست و هیچکدوم نیست. این کتاب تو همه چیز نصفه نیمه ست و برام عجیب و جالبه که چرا امتیازش تا این حد بالاست.
حین خوندن کتاب، مدام یاد کتاب استخوانهای دوستداشتنی میافتادم که اون هم مثل کتاب جایی که خرچنگها آوار میخوانند، ایدهی خوب اما پرداخت ضعیفی داره و زیادی کشدار شده بود. شخصیتها چندان پخته نیستن و من تقریبا هیچکدوم از آدمهای داستان رو نمیتونستم خوب تصور کنم. فضاسازی نسبتا خوب بود. سیر روایت داستان خیلی کند بود و من واقعا حوصلهم سر میرفت.
به نظرم نویسنده خیلی سعی کرده بود شخصیت کیا رو تو دل خواننده جا کنه و شاید واسه همین برای من دافعه داشت.
در مجموع، از همه نظر با یه رمان کاملا متوسط روبهرو بودم که خوندن و نخوندنش فرقی نداشت.
--------------------
یادگاری از کتاب:
تو نمیتونی به خاطر هر چیزی فرار کنی. گاهی وقتا باید سر یه موضوعی بحث کنی و با مشکلات روبهرو بشی.
ژانر کتاب قراره معمایی باشه؟ جنایی؟ اسرارآمیز؟ درام؟ عاشقانه؟ واقعیت اینه که همهش هست و هیچکدوم نیست. این کتاب تو همه چیز نصفه نیمه ست و برام عجیب و جالبه که چرا امتیازش تا این حد بالاست.
حین خوندن کتاب، مدام یاد کتاب استخوانهای دوستداشتنی میافتادم که اون هم مثل کتاب جایی که خرچنگها آوار میخوانند، ایدهی خوب اما پرداخت ضعیفی داره و زیادی کشدار شده بود. شخصیتها چندان پخته نیستن و من تقریبا هیچکدوم از آدمهای داستان رو نمیتونستم خوب تصور کنم. فضاسازی نسبتا خوب بود. سیر روایت داستان خیلی کند بود و من واقعا حوصلهم سر میرفت.
به نظرم نویسنده خیلی سعی کرده بود شخصیت کیا رو تو دل خواننده جا کنه و شاید واسه همین برای من دافعه داشت.
در مجموع، از همه نظر با یه رمان کاملا متوسط روبهرو بودم که خوندن و نخوندنش فرقی نداشت.
--------------------
یادگاری از کتاب:
تو نمیتونی به خاطر هر چیزی فرار کنی. گاهی وقتا باید سر یه موضوعی بحث کنی و با مشکلات روبهرو بشی.