در شروع داستان برام حس و حال هری پاتر وی داستان فانتزی را داشت ولی هرچی داستان جلوتر رفت برام جذاب تر و هیجان انگیز تر و پرمفهوم تر شد در رابطه با عشق تینا و آریا از اول هم حس خوبی نداشتم یعنی اصلا این دونفر مناسب همدیگر نمیدونستم برای شخصی با این سرنوشت پر چالش مثل آریا تینا بیشتر دردسرساز میشه ولی صوفیا کسی که خیلی میتونه به آریا کمک کنه و تو شرایط سخت زیادی کنارش بوده و نه تنها سر بار نیست بلکه میتونه کمک خیلی بزرگی برای آریا باش بنابراین امیدوارم در ادامه شاهد عشق آریا به صوفیا باشم
وی نکته دیگه اینکه هر قدر داستان جلو رفت برای من باورش سخت تر شد که این داستان صرفا تراوش تخیلات و خلاقیت نویسنده است
در واقع انگار که سرگذشتی شخص نوشته شده
انگار تجربه خود نویسنده و یا خاطرات شخص دیگر یا استفاده از دست نوشتههای شخص تجربه گر هستش راستش این همه جزئیات و شخصیت در داستان که همشون کاملا مرتبط به هم هستن و حتی یدونه نگهبان کهی خط هم در موردش گفته شده رو نمیتونی حذف کنی خیلی باورش سخته که فقطی داستان باش.....
وی نکته دیگه اینکه هر قدر داستان جلو رفت برای من باورش سخت تر شد که این داستان صرفا تراوش تخیلات و خلاقیت نویسنده است
در واقع انگار که سرگذشتی شخص نوشته شده
انگار تجربه خود نویسنده و یا خاطرات شخص دیگر یا استفاده از دست نوشتههای شخص تجربه گر هستش راستش این همه جزئیات و شخصیت در داستان که همشون کاملا مرتبط به هم هستن و حتی یدونه نگهبان کهی خط هم در موردش گفته شده رو نمیتونی حذف کنی خیلی باورش سخته که فقطی داستان باش.....