نظر Amir Karamat برای کتاب صوتی کیمیاگر

کیمیاگر
پائولو کوئیلو، آرش حجازی
۵۴۸ رای
Amir Karamat
۱۴۰۱/۰۸/۲۴
جوان چوپان، ناامید از خانه‌ی آن پیرزن خارج شد و با خود عهد کرد که دیگر هرگز به خواب‌ها اهمیتی ندهد. همچنین به خاطر آورد که باید در طول روز به چند کار برسد؛ به دکان بقالی رفته و مقداری مواد غذایی خریداری کند. کتابش را با یک کتاب قطورتر مبادله کرده و بر روی نیمکتی در میدان اصلی شهر بنشیند تا نوشیدنی تازه‌ای را که خریداری کرده بود، امتحان کند. چرا که روز گرمی بود و او موفق می‌شد کمی بدن خود را خنک کند. گوسفندان در دروازه‌ی ورودی شهر و در اصطبل یکی از دوستان جدیدش بودند. او با مردم بسیاری در آن اطراف آشنا بود و به همین خاطر بود که مسافرت را بسیار دوست داشت.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟