حقیقتا جنون آمیز بود، جناب صادق هدایت یک نویسنده متبحر و نیمه دیوانه بودند، البته میدونیم که در اواخر عمر داخل بیمارستان روانی بستری میشن، من به شدت به کتاب عقاید یک دلقک شبیه میدونمش، ولی منتها این رو دست اون بلند شده، یعنی این سخت قوی تر و دیوانه وار تر از اون بود!
نمیدونم باید چه نظری بدم، یه جا تو نظرات یه چیزی خوندم شبیه اینکه نوشتههای صادق هدایت مروج هرزگی ذهنییه و من حقیقتا اینو قبول دارم، اما این فقط یک مورد از ویژگیهای این کتابهاست، اونا سرشار از یه چیزی شبیه ماده مخدر یا شراب یا هر چیز مثل اینا هستن که ادم مات و خمار و دیوانه میکنند، من بار اول که میخواستم بخونمش اصلا نتونستم، اما دیشب در حال و هوایی نیمه افسرده سراغش رفتم و عملا در ان غرق شده و مبهوت و خمار شدم..!
تو داستانهای هدایت تا اینجا که خوندم، تو همش، زنها یه ادمخای کثیفی بودن، همه شخصیتهای زنش ادمخای متع
فنی بودن، نصف داستان که چه عرص کنم همش راجب به ظلم و خیانت و دورویی و بی مهری و بی توجهی و بلاهت و تمسخر و توهین چ تحقیر و حرفهای ناامیده کننده، ناخوشایند و ازار دهنده دیگرانه!
من کم کم دارم به جنسیت خودم شک میکنم، یه داستان که شخصیت اولش زن باشه میخونم از خودم بیزار میشم، از داستانهایی که شخصیت اولش مرد باشه میخونم، به نظرم تفکرم شبیه مردها میشه، خدا هممون ببخشه!
خب، من تا اینجاش رو قبل از خوندن نظرات نوشتم، بعد خوندن نظرات خیلی برای خودم متاسف شدم ولی خب به خودم دلداری دادم که بلاخره خیلی چیزها هست که هنوز باید بفهمم، ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است خوشحالم که نظرات خوندم و متوجه شدم واین اثرروبانگاه وطن پرستانه یه بار دیگه مشاهده کردم و اروم گرفتم، چون تا قبلش خوره وار روحم میخورد!
نمیدونم باید چه نظری بدم، یه جا تو نظرات یه چیزی خوندم شبیه اینکه نوشتههای صادق هدایت مروج هرزگی ذهنییه و من حقیقتا اینو قبول دارم، اما این فقط یک مورد از ویژگیهای این کتابهاست، اونا سرشار از یه چیزی شبیه ماده مخدر یا شراب یا هر چیز مثل اینا هستن که ادم مات و خمار و دیوانه میکنند، من بار اول که میخواستم بخونمش اصلا نتونستم، اما دیشب در حال و هوایی نیمه افسرده سراغش رفتم و عملا در ان غرق شده و مبهوت و خمار شدم..!
تو داستانهای هدایت تا اینجا که خوندم، تو همش، زنها یه ادمخای کثیفی بودن، همه شخصیتهای زنش ادمخای متع
فنی بودن، نصف داستان که چه عرص کنم همش راجب به ظلم و خیانت و دورویی و بی مهری و بی توجهی و بلاهت و تمسخر و توهین چ تحقیر و حرفهای ناامیده کننده، ناخوشایند و ازار دهنده دیگرانه!
من کم کم دارم به جنسیت خودم شک میکنم، یه داستان که شخصیت اولش زن باشه میخونم از خودم بیزار میشم، از داستانهایی که شخصیت اولش مرد باشه میخونم، به نظرم تفکرم شبیه مردها میشه، خدا هممون ببخشه!
خب، من تا اینجاش رو قبل از خوندن نظرات نوشتم، بعد خوندن نظرات خیلی برای خودم متاسف شدم ولی خب به خودم دلداری دادم که بلاخره خیلی چیزها هست که هنوز باید بفهمم، ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است خوشحالم که نظرات خوندم و متوجه شدم واین اثرروبانگاه وطن پرستانه یه بار دیگه مشاهده کردم و اروم گرفتم، چون تا قبلش خوره وار روحم میخورد!