نویسنده قبل از تجربه نزدیک به مرگ یک ماتریالیست است ولی بعد از تجربه نزدیک به مرگ تفکرات خود راعوض میکند ومنتقد تفکرماتریالیست میشودوبه وجود خالقی که انسان را آفریده است اعتراف میکند ولی حاضر نیست اسم این خالق راخدا بگذاردوبرای من جای تعجب دارد. نویسنده با استفاده از تحقیقات علمی ودستاوردهای خود اثبات میکند که خودآگاهی از مغز انسان نشأت
نمی گیرد وفراتر ازجسم انسان است واسم این را روح
نمی گذارد واین هم جای تعجب وسوال دارد. دربخش دیگری از کتاب به آثارمایکل نیوتن وهیپنوتیزم درمانیهای او وتلاشهای گروه خود در این زمینه اشاره میکند که در این زمینه من تناسخ راقبول ندارم ونقد دارم وچند سوال از نویسنده دارم، چه مدرکی وجود دارد که بتوان به این دستاوردهااعتماد کرد؟ چه مدرکی وجود داردکه این اطلاعاتی که افراد در هیپتونیزم درمانی بیان میکنند بتوان استناد کرد وواقعیت هستند وهذیان گویی یا مسائل آرمانی افراد هیپتونیزم شده نیست؟ ومی توان این مسئله را مطرح کرد که این حرفهای افرادهیپتونیزم شده فقط واکنشی به حوادث تلخ وشیرین زندگی است. من جوابی منطقی برای سوال هایم ندارم که بتوانم تناسخ و
هیپتونیزم درمانی را توضیح بدهد وغیر قابل قبول است، درآخر اجرای راوی جای تقدیر وتشکر دارد.
نمی گیرد وفراتر ازجسم انسان است واسم این را روح
نمی گذارد واین هم جای تعجب وسوال دارد. دربخش دیگری از کتاب به آثارمایکل نیوتن وهیپنوتیزم درمانیهای او وتلاشهای گروه خود در این زمینه اشاره میکند که در این زمینه من تناسخ راقبول ندارم ونقد دارم وچند سوال از نویسنده دارم، چه مدرکی وجود دارد که بتوان به این دستاوردهااعتماد کرد؟ چه مدرکی وجود داردکه این اطلاعاتی که افراد در هیپتونیزم درمانی بیان میکنند بتوان استناد کرد وواقعیت هستند وهذیان گویی یا مسائل آرمانی افراد هیپتونیزم شده نیست؟ ومی توان این مسئله را مطرح کرد که این حرفهای افرادهیپتونیزم شده فقط واکنشی به حوادث تلخ وشیرین زندگی است. من جوابی منطقی برای سوال هایم ندارم که بتوانم تناسخ و
هیپتونیزم درمانی را توضیح بدهد وغیر قابل قبول است، درآخر اجرای راوی جای تقدیر وتشکر دارد.