اوایل داستان قشنگ بود ولی از یه جایی به بعد دیگه معلوم نیست چی به چی هست و کی کجاست و راوی داستان گم میشه و به نظرم خیلی پراکنده گویی و از این شاخه به اون شاخه وجود داشت. آدم متاسف میشه برای ایران و ایرانی که در هر دورهای از تاریخ هجوم قومی و لشگری و از بین رفتن مردان و زنان و اسارت دختران و به خاک و خون کشیده شدن شهرها و آبادیها و از بین رفتن بناها و فرهنگ ایران زمین را در پی داشته است.
در این میان عشق میان دختر ایرانی و مغول بسیار عجیب است.
و اما آخر داستان یک نکته مهم داره که نباید به روایاتی که گفته میشه مطمئن بود و کسی را به کار نکرده متهم کرد یا تبرئه کرد.
یک نفر دیگه راز قلعه را به مغولها میگه در صورتی که به پای دختر بی گناه نوشته میشه که تنها گناهش عاشق مغول شدن بوده و اما اینکه همه مادرها بعدها این داستان را طوری برای بچههای خود تعریف میکنند که انگار این دختر راز قلعه و اب را، به مغولها گفته.
نباید از روی حرف دیگران چیزی را قضاوت کنیم.
در این میان عشق میان دختر ایرانی و مغول بسیار عجیب است.
و اما آخر داستان یک نکته مهم داره که نباید به روایاتی که گفته میشه مطمئن بود و کسی را به کار نکرده متهم کرد یا تبرئه کرد.
یک نفر دیگه راز قلعه را به مغولها میگه در صورتی که به پای دختر بی گناه نوشته میشه که تنها گناهش عاشق مغول شدن بوده و اما اینکه همه مادرها بعدها این داستان را طوری برای بچههای خود تعریف میکنند که انگار این دختر راز قلعه و اب را، به مغولها گفته.
نباید از روی حرف دیگران چیزی را قضاوت کنیم.