همونطوری که انتظار میرفت این قسمت از داستان شوالیهای از هفت اقلیم هم مانند جلد قبلی بسیار عالی بود....
جالبی داستان اینه که از زبان یک پادوی جوان که بعد از مرگ اربابش ((شوالیه)) با برداشتن اسبها و سلاحهای اون خودش رو شوالیه جا میزنه و اگر بگیم بخاطر آوردن شانس در مقابل شاهزاده تارگرین در دفاع از شرفش پیروز میشه وحتی کوچکترین شاهزاده تارگرین به اون علاقه پیدا میکنه وبا اجازه پدرش بعنوان ملازم یا همون پادو بااو همراه میشه....
حالا ببینیم در جلد پایانی چه سرنوشتی پیدا میکنه وبه کجا میرسه!!!!!
جالبی داستان اینه که از زبان یک پادوی جوان که بعد از مرگ اربابش ((شوالیه)) با برداشتن اسبها و سلاحهای اون خودش رو شوالیه جا میزنه و اگر بگیم بخاطر آوردن شانس در مقابل شاهزاده تارگرین در دفاع از شرفش پیروز میشه وحتی کوچکترین شاهزاده تارگرین به اون علاقه پیدا میکنه وبا اجازه پدرش بعنوان ملازم یا همون پادو بااو همراه میشه....
حالا ببینیم در جلد پایانی چه سرنوشتی پیدا میکنه وبه کجا میرسه!!!!!