اولین بار بود رمان جنایی میخونم
تجربه جالبی بود
اسم کریستی رو شنیده بودم، ولی دیدم واقعا حرفه ایه
ترجمه هم خوب و روون
من که زود خوندنش رو تموم کردم و تا یه وقت کوچیک پیدا میکردم کلی از کتاب رو میخوندم لذت بردم و با کمی چاشنی ترس و هیجان
تا آخر هم قاتل مشخص نبود و جالب بود!
فقط با یه موضوع مشکل داشتم، اینکه ترس خیلی توی افراد نمود نداشت و انگار فقط یه بازی پیچیده رو فقط میخواستن حل کنن و بحث کشتن نبود
با مرگ افراد راحت و منطقی کنار میومدن، مثل راجرز که با مرگ خانومش خیلی راحت کنار اومد و نه افسردگی نه چیزی و راحت به کارهای فرداش ادامه داد، یا همه خیلی راحت دور همدیگه غذا میخوردن و مینوشیدن و چای و… وقتی مطمئن شدن قاتل یکی از خودشونه میتونن ترتیب کشتن افراد دیگه رو بدن برای نجات جون خودشون یا حداقل انقدر راحت با همه نشست و برخاست نکنن
یه مورد دیگه هم اینکه کسی پیشنهاد دفن جنازهها رو نمیداد، همه توی اتاق خودشون و تختشون بودن جالب بود
در کل رمان خوب و محکمی بود و خوندنش پیشنهاد میشه
تجربه جالبی بود
اسم کریستی رو شنیده بودم، ولی دیدم واقعا حرفه ایه
ترجمه هم خوب و روون
من که زود خوندنش رو تموم کردم و تا یه وقت کوچیک پیدا میکردم کلی از کتاب رو میخوندم لذت بردم و با کمی چاشنی ترس و هیجان
تا آخر هم قاتل مشخص نبود و جالب بود!
فقط با یه موضوع مشکل داشتم، اینکه ترس خیلی توی افراد نمود نداشت و انگار فقط یه بازی پیچیده رو فقط میخواستن حل کنن و بحث کشتن نبود
با مرگ افراد راحت و منطقی کنار میومدن، مثل راجرز که با مرگ خانومش خیلی راحت کنار اومد و نه افسردگی نه چیزی و راحت به کارهای فرداش ادامه داد، یا همه خیلی راحت دور همدیگه غذا میخوردن و مینوشیدن و چای و… وقتی مطمئن شدن قاتل یکی از خودشونه میتونن ترتیب کشتن افراد دیگه رو بدن برای نجات جون خودشون یا حداقل انقدر راحت با همه نشست و برخاست نکنن
یه مورد دیگه هم اینکه کسی پیشنهاد دفن جنازهها رو نمیداد، همه توی اتاق خودشون و تختشون بودن جالب بود
در کل رمان خوب و محکمی بود و خوندنش پیشنهاد میشه