نظر طهورا جعفری برای کتاب سایههای موازی من
سایههای موازی من
فاطیما جهرمی
۱۴۰۱/۰۹/۲۲
سلام حرفتون متین... اما هیچ وقت در جایگاه باران نبودیم که درک کنیم... شاید اگر من و تو هم این بلاها سرمون میومد اولین راه حل همین فرار از ایران بود تا خاطرات بدش رو فراموش کنیم..
داستانش هم تا حدی خوب بود، اینکه انسان باید در برابر مشکلات قوی باشه و به جای ضعیف شدن ظرفیتش رو بالا ببره خیلی خوب بود.
اما انتقادات من از این کتاب این بود که به نظرم نویسنده بعضی جاها برای داستان کم گذاشت.
مثلا اگه دیالوگهای هر شخصیت رو خودشون میگفتن خیلی خوب میشد که ما اون رو رو حساب نوشتن باران برای دخترش میذاریم.
داد زدن یا بد حرف زدن باران با مادرش رو اصلا قبول نداشتم. درسته که مادر واقعیاش نبوده، اما از مادری برای باران تو این چند سال کم نذاشت و حکم مادر رو براش داشت.
کاش آشنا شدن باران با همسرش رو هم بیشتر توضیح میدادن یا داستان آرمان که برای باران اومد و اعتراف کرد.
اما مهمترین نکته بد این کتاب بخش آخرش بود. ایران کشور همه ما ایرانی هاست. از همه مهمتر وطن ماست که انگار به باران داشتن وطن رو توضیح نداده بودن.
این خاک ارزشش خیلی بالاتر از توصیفهای منه. چقدر مردان بزرگی که تلاش کردن که این خاک زنده بمونه.
و بارانی که در داستان گفت من به این خاک تعلق ندارم. چون این خاک برام پر از اتفاقات و خاطرات بد بوده پس من هم باید برم یک کشور دیگه تا خاطرات خوبم رو اونجا بسازم.
واقعا اگه قرار باشه تک تک ما تا دنیا مون تو ایران پر از مشکل شد بریم خارج تا آسوده باشیم و مشکلات مون رو در این خاک دفن کنیم که این خاک زنده نمیمونه . واقعا چطور میخوایم جواب فداکاریهای مردان و زنانی رو بدیم که برای این خاک تلاش کردن.
واقعا آخر داستان خیلی بد بود و واقعا متاسفم برای این افکار