با اینکه درست تا آخر داستان مثل دو قسمت قبلی از شور و هیجان سرشار نبود. اما آخر داستان باکشتن چندتا هیولا با چاقو و کشوندن شخصیت داستان به یک دنیای موازی به داستان کمی هیجان تزریق میشه و خواننده رو در انتظار مابقی داستان در کشمکش ذهنی قرار میده....
البته بغیراز این کارهای شخصیت هم خیلی از مواقع بسیار ابلهانه دیکته شده!!!
جوری که خواننده پیش خودش فکر میکنه این دختر نباید از نوع فرافرگشتهای بگفته نویسنده خیلی باهوش وجذاب واز همه نظر عالی باشه!!!
مثلا ((تانیلا به سمت اتاق خیز برمیدارد و فریاد میکشد: «همه برین داخل.»
رایسن سکان را محکم میچسبد. به لاوار مینگرم که با حرکت دست و فریاد کشیدن از من میخواهد به داخل اتاق بروم. تپش دیوانهوار قلبم اجازه نمیدهد صدای لاوار را بشنوم. به دنبال دلیل فریادهایشان میگردم))
جائی پراز خطر کسی منتظر دلیل هشدار میگرده یا اول جان پناه پیدا میکنه..!!!
درهر حال منکه منتظر قسمت بعدی داستان اما با آدرنالین بیشتر هستم....
البته بغیراز این کارهای شخصیت هم خیلی از مواقع بسیار ابلهانه دیکته شده!!!
جوری که خواننده پیش خودش فکر میکنه این دختر نباید از نوع فرافرگشتهای بگفته نویسنده خیلی باهوش وجذاب واز همه نظر عالی باشه!!!
مثلا ((تانیلا به سمت اتاق خیز برمیدارد و فریاد میکشد: «همه برین داخل.»
رایسن سکان را محکم میچسبد. به لاوار مینگرم که با حرکت دست و فریاد کشیدن از من میخواهد به داخل اتاق بروم. تپش دیوانهوار قلبم اجازه نمیدهد صدای لاوار را بشنوم. به دنبال دلیل فریادهایشان میگردم))
جائی پراز خطر کسی منتظر دلیل هشدار میگرده یا اول جان پناه پیدا میکنه..!!!
درهر حال منکه منتظر قسمت بعدی داستان اما با آدرنالین بیشتر هستم....