و سرانجام نظر شما را به این سخنان دن خوان در کتاب قدرت سکوت جلب میکنم که وقتی کاستاندا میگوید من آنقدرها هم بد نیستم، پاسخش را اینچنین میدهد، فقط کاستاندا هنوز آنقدر صداقت داشت که این مطالب را از زبان دن خوان در کتابش نقل کند: دن خوان: «اُه، چرا اتفاقاً به همین بدی هستی. تو یک آدم حقیر، اسرافکار، یکدنده و کوتهفکر، قلدر، عصبی و تندخو و ازخودراضی هستی. تو بدخلق، سنگین و کسلکننده و ناسپاسی. ظرفیتی پایانناپذیر برای وا دادن و بوالهوسی داری. و از همه بدتر، خودت رو آدم خیلی مهمی تلقی میکنی، بدون اینکه حتی پشتیبانی برای این احساس داشته باشی.»
آنچه که دن خوان در این جملات بیان میکند، دقیقاً مشخصات چارت تولد کاستانداست، همان سرنوشتی که دست آخر و به رغم تمام معجزاتی که دیده بود، خود را به آن تسلیم کرد و یا به قول دن خوان، خودش را وا داد. او درست بر خلاف دن خوان قصد نداشت مبارز باشد، بلکه میخواست استاد باشد و خودش را به استاد بودن وا داد، شنیدن این کلمه از زبان دیگران حقا که از «من»، «سوپرمن» میسازد...
بحث در این رابطه بسیار است و نه در این مقال میگنجد، نه در قالب محدود کلمات. اگر از نگاه یک «شاهد» به این مسائل بنگرید، همه چیز بهتر برایتان روشن خواهد شد و ادبیات عرفانی ایران زمین سرشار از رازها و اسرار پیدا و پنهانی که صدها کاستاندا هم قادر به بازگو کردن آن نیستند: این مدعیان در طلبش بی خبرانند، کآن را که خبر شد خبری باز نیامد... پیروز باشید.
آنچه که دن خوان در این جملات بیان میکند، دقیقاً مشخصات چارت تولد کاستانداست، همان سرنوشتی که دست آخر و به رغم تمام معجزاتی که دیده بود، خود را به آن تسلیم کرد و یا به قول دن خوان، خودش را وا داد. او درست بر خلاف دن خوان قصد نداشت مبارز باشد، بلکه میخواست استاد باشد و خودش را به استاد بودن وا داد، شنیدن این کلمه از زبان دیگران حقا که از «من»، «سوپرمن» میسازد...
بحث در این رابطه بسیار است و نه در این مقال میگنجد، نه در قالب محدود کلمات. اگر از نگاه یک «شاهد» به این مسائل بنگرید، همه چیز بهتر برایتان روشن خواهد شد و ادبیات عرفانی ایران زمین سرشار از رازها و اسرار پیدا و پنهانی که صدها کاستاندا هم قادر به بازگو کردن آن نیستند: این مدعیان در طلبش بی خبرانند، کآن را که خبر شد خبری باز نیامد... پیروز باشید.