🍁 کتابی بود کوتاه روان و تامل برانگیز. داستان عمده محوری رو که با خود داشت نژاد پرستی و سیاه ستیزی اون دوران بود! سیاه پوستی رو قرار بود در شهر در ملاعام اعدام کنند. داستان مردمی رو نشون میداد که حتی از گناه کار بودن یا نبودن سیاه پوست مطمئن نبودن ولی به تماشای آن جنایت رفته بودند!
در جاهایی از داستان که مرد میفروش و نقش اول داستان حتی بر این عقیده بودند که سیاههایی رو میشناسن که نه تنها از اونها کمتر، بلکه برابر با اونها هستن!
چیزی که برایم عجیب بود تکهی لباس آن سیاه پوست بود که حتی میفروش آن را میخواست بخرد و در مغازهاش آویزان کند، چراکه معتقد بود برای مشتریها جالب خواهد بود! به نظر میاومد میخواست حد بالای مجهول بودن گناهکاری یا بیگناهی سیاه پوست رو بعد از اعدامش نشون بده، و بگه که چطور اون سیاه پوست رو کشتند!
این دو مرد داستان سالها بود که توی یه مجله زندکی میکردن اما تا حالا هم رو ندیده بودند! در نهایت دوست شدن اونها با هم، به نظر من نشون دهندهی یه درد مشترک مزدوری و خودفروشی به امر نژادپرستی بود! آنها به انجام چیزی که حتی نمیدونستن چیه و بهش ایمان نداشتند، اصرار میورزیدن! همه شکهایی داشتن که به یقین تبدیل نمیشود! حتی زن داستان که به شوهرش شک داشت و میگفت با کدوم زن بودی تا حالا! یا میفروش که فکر میکرد بعد از اعدام مردم نیاز داشته باشن گلویی تر کنن، پس مشتریهای زیادی خواهد داشت! درکل اشتاین بک میخواست بگه که مزدوری و خودفروشی همه گیر و همه جانبه ست، و هرگز قطعیتی برای قضاوتهای ما وجود نداره! ☘️
در جاهایی از داستان که مرد میفروش و نقش اول داستان حتی بر این عقیده بودند که سیاههایی رو میشناسن که نه تنها از اونها کمتر، بلکه برابر با اونها هستن!
چیزی که برایم عجیب بود تکهی لباس آن سیاه پوست بود که حتی میفروش آن را میخواست بخرد و در مغازهاش آویزان کند، چراکه معتقد بود برای مشتریها جالب خواهد بود! به نظر میاومد میخواست حد بالای مجهول بودن گناهکاری یا بیگناهی سیاه پوست رو بعد از اعدامش نشون بده، و بگه که چطور اون سیاه پوست رو کشتند!
این دو مرد داستان سالها بود که توی یه مجله زندکی میکردن اما تا حالا هم رو ندیده بودند! در نهایت دوست شدن اونها با هم، به نظر من نشون دهندهی یه درد مشترک مزدوری و خودفروشی به امر نژادپرستی بود! آنها به انجام چیزی که حتی نمیدونستن چیه و بهش ایمان نداشتند، اصرار میورزیدن! همه شکهایی داشتن که به یقین تبدیل نمیشود! حتی زن داستان که به شوهرش شک داشت و میگفت با کدوم زن بودی تا حالا! یا میفروش که فکر میکرد بعد از اعدام مردم نیاز داشته باشن گلویی تر کنن، پس مشتریهای زیادی خواهد داشت! درکل اشتاین بک میخواست بگه که مزدوری و خودفروشی همه گیر و همه جانبه ست، و هرگز قطعیتی برای قضاوتهای ما وجود نداره! ☘️