بیچارگان رمانی درام با رنگ فلسفی و دیالوگهایی پرسشگر که به ذهن هر انسانی هجوم میآوردند: چرا این حجم از بیعدالتی در جهان گریبان انسانها را گرفته است. داستایفسکی در جایی میپرسد 《 چرا باید کلاغ سرنوشت برای کودکی که هنوز در شکم مادرش است قارقار خوشبختی سردهد ولی کودکی دیگر در همان زمان در اوج تنهایی و با آیندهای شوم در کنج یتیم خانه نمناک متولد گردد. گاهی بخت بر درخانه 《ایوان》 احمق میرود و میگوید آهای تو، ایوان؛ دست روی کیسههای پول خانوادهات بگذار، بخور، بنوش و خوش باش و اما تو اسمت هرچه هست مجازی فقط دور لبت را بلیسی و تنها نصیبت از این روزگار همین است بنده خدا! 》.
چرا سرنوشت نیروی ناعادلی حاکم بر زندگی انسانهاست و اوست که تعیین میکند فردی در میان فقر و نکبت و تنگدستی و بیفرهنگی و جرم و جنایت متولد شود و با این موضوعات مانوس شود و با همین سبک زندگی آیندهاش را اداره نماید و در نهایت هم یا در گوشه زندان از تنهای و گرسنگی بمیرد یا بر چوبه دار آویخته شود و یا حداقل در بهترین حالت تا آخر عمر در زاغهنشینهای شهر در فقر و تنگدستی و گرفتاری درگیر فراهم گردن یک لقمه نان تهی برای فرزندان ملولش باشد و اما دیگری غرق ناز و نعمت و رفاه و آسایش و فرهنگ و ادب و هنر و خردمندی چشم به جهان بگشاید و در آینده طبقه محروم از این نعمات را شماتت کند که چرا در زندگیتان تلاش نکردید و برایشان خطابههای موفقیت بسراید و از رازهای خوشبختی بگوید. اگرچه پرسش اساسی این موضوعات نیست که ذهن بشر را درگیرش میکند در هر صورت بیعدالتی همیشه خواهد بود اما سوال اساسیتر این است که چگونه انسان و نوع بشر قادر است با توجیهات فلسفی این بی عدالتی را به حکمت الهی نسبت دهد!
چرا سرنوشت نیروی ناعادلی حاکم بر زندگی انسانهاست و اوست که تعیین میکند فردی در میان فقر و نکبت و تنگدستی و بیفرهنگی و جرم و جنایت متولد شود و با این موضوعات مانوس شود و با همین سبک زندگی آیندهاش را اداره نماید و در نهایت هم یا در گوشه زندان از تنهای و گرسنگی بمیرد یا بر چوبه دار آویخته شود و یا حداقل در بهترین حالت تا آخر عمر در زاغهنشینهای شهر در فقر و تنگدستی و گرفتاری درگیر فراهم گردن یک لقمه نان تهی برای فرزندان ملولش باشد و اما دیگری غرق ناز و نعمت و رفاه و آسایش و فرهنگ و ادب و هنر و خردمندی چشم به جهان بگشاید و در آینده طبقه محروم از این نعمات را شماتت کند که چرا در زندگیتان تلاش نکردید و برایشان خطابههای موفقیت بسراید و از رازهای خوشبختی بگوید. اگرچه پرسش اساسی این موضوعات نیست که ذهن بشر را درگیرش میکند در هر صورت بیعدالتی همیشه خواهد بود اما سوال اساسیتر این است که چگونه انسان و نوع بشر قادر است با توجیهات فلسفی این بی عدالتی را به حکمت الهی نسبت دهد!