به به. بهترین حس ممکنهای رو دارم که یه آدم میتونه بعد از گوش دادن به یه کتاب خوب داشته باشه! واقعا لذت بردم. تا حالا فقط با داستان کوتاه تمشک تیغدار از چخوف حالم خوب بود، الان دیگه شرط بندی هم اضافه شد. بی خود و بی جهت نیست که آنتوان چخوف رو برترین نویسنده داستان کوتاه در جهان مینامند!! واقعا کیف کردم از این داستان! اصلا یه لحظه توی داستان نبود که بتونی نفس بکشی، و بیخیال داستان شی و بری توی عوالم ذهنی خودت. امکان نداشت حواست پرت شه، اینقد که داستان میخکوب کننده بود.
البته از نظر من شرط بندی یه آدم عاقل و آزاد برای ۱۵ سال زندانی شدن، کمی دور از ذهن و اغراق شده بود، اما بعد که با خودم فکر میکنم، میبینم مگه من اون آدمهایی رو که میلیارد دلاری سر میز رولت کارینوهای شرطبندی میبازن، میفهمم که این شخصیت رو بفهمم؟!
داستان خیلی جالبی بود، یکی روی داراییش و یکی روی جوونیش شرط بندی کرد ودر پایان نه دارایی مونده بود، و نه جوونی!
برای جوون، اون ۱۵ سال براش از نظر جسمی زجر داشت، اما از نظر روحی با کتابهایی که خوند و زبانهایی که یادگرفت، غذای روحش به شدت تامین شده بود و توفیق اجباری مطالعه رو داشت، که چه بسا اگر در آزادی بود تا این حجم مطالعه نمیکرد!
از نظر من هر دو آدم زمان شرط بندی بازنده حساب میشن که خودشونو به دست شانس و شرط میسپارن، اما در واقع در نهایت هم بعد از ۱۵ سال مطالعه در اسارت خودخواسته بود که جوون تونست به تزکیه نفساش از خواستههای مادی و دنیوی بیفته و توی نامه بنویسه که پول شرط بندی رو نمیخواد و بر طمع خودش غلبه کنه، وجونشو نجات بده! که اگر چنین نبود، کشته میشد. و من هم حبس ابد رو به گرفتن جانی توسط آدمی که اون اعطا کننده جان نبوده ترجیح میدم☘️
البته از نظر من شرط بندی یه آدم عاقل و آزاد برای ۱۵ سال زندانی شدن، کمی دور از ذهن و اغراق شده بود، اما بعد که با خودم فکر میکنم، میبینم مگه من اون آدمهایی رو که میلیارد دلاری سر میز رولت کارینوهای شرطبندی میبازن، میفهمم که این شخصیت رو بفهمم؟!
داستان خیلی جالبی بود، یکی روی داراییش و یکی روی جوونیش شرط بندی کرد ودر پایان نه دارایی مونده بود، و نه جوونی!
برای جوون، اون ۱۵ سال براش از نظر جسمی زجر داشت، اما از نظر روحی با کتابهایی که خوند و زبانهایی که یادگرفت، غذای روحش به شدت تامین شده بود و توفیق اجباری مطالعه رو داشت، که چه بسا اگر در آزادی بود تا این حجم مطالعه نمیکرد!
از نظر من هر دو آدم زمان شرط بندی بازنده حساب میشن که خودشونو به دست شانس و شرط میسپارن، اما در واقع در نهایت هم بعد از ۱۵ سال مطالعه در اسارت خودخواسته بود که جوون تونست به تزکیه نفساش از خواستههای مادی و دنیوی بیفته و توی نامه بنویسه که پول شرط بندی رو نمیخواد و بر طمع خودش غلبه کنه، وجونشو نجات بده! که اگر چنین نبود، کشته میشد. و من هم حبس ابد رو به گرفتن جانی توسط آدمی که اون اعطا کننده جان نبوده ترجیح میدم☘️