نظر مژگان ... برای کتاب کافه‌ای بر لبه جهان

کتاب با یه داستان ساده و در عین حال جذاب سعی داشت به ما یاد بده که چطور زندگی کنیم و چطور آگاهیمون رو افزایش بدیم و این سوال همیشگی بشر که" چرا اینجا هستیم" رو به صورت شفاف و رسا توضیح بده، در پایان هر بحثی یک جمع بندی میکنه که باعث میشه مخاطب به درک بهتری از موضوع برسه البته در قسمتهایی خیلی اغراق میکنه مثلا قسمتی که کلمات منو حرکت میکنن، که به نظرم با این کار میخواد با نشون دادن جادویی بودن اون کافه از اهمیت حرفها و اتفاقات اونجا بهمون بگه، داستان لاکپشت سبز دریایی کیسی بشدت الهام بخش و زیبا بود که آدم رو به تامل وامیداره؛ به یاد کیسی و داستان لاک‌پشت سبز دریایی می‌افتم. آن موج‌های ورودی همیشه در صحنه حاضر هستند، آماده برای گرفتن عصاره‌ی وقت و انرژی‌ من؛ اما حالا نسبت به وجودشان آگاهم و نیرویم را برای موج‌های خروجی ذخیره می‌کنم. داستان ماهیگیر رو قبلا شنیده بودم وبا یاداوریش توی این کتاب به اهمیت زندگی با علایق و لذتهایی که هر انسانی میتونه داشته باشه پی میبریم، در کل کتاب کوتاه و تاثیر گذاریه