نظر سرور کرمپور برای کتاب مهرگان (سرگذشت آب و آتش)

مهرگان (سرگذشت آب و آتش)
بهار برادران
۱۳۹۷/۰۱/۲۵
سلام بر شما
ممنونم که داستان رو لایق دونستید که این طور دقیق بررسی کنید و نظرات تون رو بگید.
بسیار بسیار سپاسگزارم 🙏🏻🌹
دربارهی زبان روایت داستان، در قواعد داستان نویسی اینطور گفته میشه که دیالوگها میتونن عامیانه باشن. تلاش من هم بر این بوده که به جز دیالوگها باقی داستان زبان ادبی داشته باشه و فقط در دیالوگها به زبان امروز جوانان در محاوره نزدیک بشه. امیدوارم نتیجه همین طور بوده باشه و ناهماهنگی که دیده میشه، خارج از این مسئله نباشه.
در مورد نکتهی اخر هم تمام تلاش من بر این بوده که این اتفاق نیفته. برای مثال اگر دین زرتشت توسط شخصیتی مثل ولیعهد ایران یا مهین بانو مورد هجمه قرار میگیره، توسط دایانا دفاعی هم از دین بشه. در مقیاس بزرگ تر، همچنان تلاش بر این بوده که هیچ شخصیتی سفید یا سیاه دیده نشه تا امکان قضاوت از خواننده گرفته نشه.
تلاشی که امیدوارم جز در معدود بخشهایی از کتاب، موفق بوده باشه.
موارد دیگهای هم که ذکر کردید حتما مورد توجه قرار میگیره.
باز هم سپاسگزارم🙏🏻🌹
ممنونم که داستان رو لایق دونستید که این طور دقیق بررسی کنید و نظرات تون رو بگید.
بسیار بسیار سپاسگزارم 🙏🏻🌹
دربارهی زبان روایت داستان، در قواعد داستان نویسی اینطور گفته میشه که دیالوگها میتونن عامیانه باشن. تلاش من هم بر این بوده که به جز دیالوگها باقی داستان زبان ادبی داشته باشه و فقط در دیالوگها به زبان امروز جوانان در محاوره نزدیک بشه. امیدوارم نتیجه همین طور بوده باشه و ناهماهنگی که دیده میشه، خارج از این مسئله نباشه.
در مورد نکتهی اخر هم تمام تلاش من بر این بوده که این اتفاق نیفته. برای مثال اگر دین زرتشت توسط شخصیتی مثل ولیعهد ایران یا مهین بانو مورد هجمه قرار میگیره، توسط دایانا دفاعی هم از دین بشه. در مقیاس بزرگ تر، همچنان تلاش بر این بوده که هیچ شخصیتی سفید یا سیاه دیده نشه تا امکان قضاوت از خواننده گرفته نشه.
تلاشی که امیدوارم جز در معدود بخشهایی از کتاب، موفق بوده باشه.
موارد دیگهای هم که ذکر کردید حتما مورد توجه قرار میگیره.
باز هم سپاسگزارم🙏🏻🌹
حامد برازنده
۱۳۹۷/۰۲/۰۳
برادر من شاهزاده سر به راه بود
از راه به درش کرد خب
میخوامت...... 😁
از راه به درش کرد خب
میخوامت...... 😁
اول این که پلات داستان جذاب و زیبا بود و باوجودی که یک داستان عاشقانه بود به جز چند مورد دچار کلیشه نشده بود.
نکتهی دوم زبان روایت داستان است. متاسفانه زبان داستان یک دست نیست و در جایی بسیار کتابی و جایی دیگر بسیار عامیانه میشود. دیالوگها هم همین مشکل را دارند و به ویژه این که با گویندهی آنها مطابقت ندارند. برای مثال کسی که ولیعهد ایران است و در تمام عمرش به جز چندبار از قصر خارج نشده و با مردم عادی ارتباطی ندارد بعید است از جملاتی مانند میخوامت و غیره استفاده کند.
و نکتهی سوم شخصیت پردازی داستان است. رفتار و گفتار شخصیتها چندان با موقعیت اجتماعی آنها سازگار نیست و منطقی و قابل باور به نظر نمیرسد. برای مثال ولیعهد بیشتر به پسران لاابالی شباهت دارد که کار و دغدغهای به جز پاییدن و همراهی دایانا ندارد و برای خواننده سخت است که او را در قالب بزرگترین مقام کشور ببیند.
و آخرین نکته این که به نظر من در بعضی جاها نویسنده با توضیحات گسترده و یک جانبهای که ارائه میکند سعی در تحمیل عقاید خود به خوانندگان دارد و اجازه نمیدهد خواننده خودش به این نتیجه برسد.
امیدوارم از صحبتهای بنده به عنوان مدرس ادبیات دلگیر نشده باشید و صرفا آن را گامی در جهت بهتر کردن داستانهای بعدی ببینید. بیصبرانه منتظر جلدهای بعدی این کتاب هستم.