اگر کتاب «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» رو خوندید، بریت ماری رو میشناسید، بریت ماری همسایهی رومخ السا بود که ابتدای داستان ازش متنفر بودیم ولی انتهای داستان کم کم روی مهربون شخصیتشو نشون داد.
رمان «بریت ماری اینجا بود» یک داستان مستقله که بعد از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است اتفاق میوفته، یک داستان جذاب از زن حدودا ۷۰ سالهی وسواسی و غیراجتماعی به نام بریت ماری هست که بعد از جدایی از شوهرش «کِنت» تصمیم میگیره یک کار پیدا کنه و این ماجرا، اون رو وارد دنیای جدید و متفاوتی میکنه... جالبه وسطهای داستان حس کردم شخصیت بریت ماری داره من رو یاد اوِه در کتاب «مردی به نام اوه» میندازه که یهو یادم اومد نویسنده هردو کتاب یک نفر هست، قلم آقای بکمن عالیه. 😅
رمان «بریت ماری اینجا بود» یک داستان مستقله که بعد از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است اتفاق میوفته، یک داستان جذاب از زن حدودا ۷۰ سالهی وسواسی و غیراجتماعی به نام بریت ماری هست که بعد از جدایی از شوهرش «کِنت» تصمیم میگیره یک کار پیدا کنه و این ماجرا، اون رو وارد دنیای جدید و متفاوتی میکنه... جالبه وسطهای داستان حس کردم شخصیت بریت ماری داره من رو یاد اوِه در کتاب «مردی به نام اوه» میندازه که یهو یادم اومد نویسنده هردو کتاب یک نفر هست، قلم آقای بکمن عالیه. 😅