داستانهای رنه کارلینو همیشه خیره کننده هستند. این کتاب؛ داستانی احساسی، تلخ و زیبا از عشق را روایت میکند که تا اعماق قلبتان شما را تکان خواهد داد. شاید در ابتدا شما را جذب نکند ولی صبور باشید و آن را ادامه دهید. به واقع این داستان من را به شدت تحت تأثیر قرار داد. شخصیتی در این داستان وجود دارد که در ابتدا مطمین نیستید که میتوانید آن را دوست داشته باشید یا نه اما او تغییر میکند و در مسیر رشد گام برمیدارد، در نهایت شما هم مثل من او را تحسین میکنید.
شارلوت بیست و اندی سال دارد و با بهترین دوستش زندگی میکند. ولی نمیداند در آینده چه شغلی را انتخاب کنید. او مشاغل عجیب و غریب زیادی را امتحان کرده. افراد مختلف و عجیب و غریبی در زندگی او وارد میشوند. سپس با غریبهای خوش تیپ آشنا میشود و حس میکند او را سالهاست که میشناسد. او تصمیم خود را میگیرد ولی همواره مردد است و به این موضوع فکر میکند که آیا شانس او در حال تغییر است یا چه؟ تغییرات پیاپی برای او رخ میدهد. شرایط در حال دگرگونیست او باید تصمیم بگیرد. احساسات و غرورش جریحهدار شده. دوستش هلن تلاشهایی میکند که شاید مثل من تعجب کنید. فقط ادامه دهید. زیبایی رو در این روایت به وضوح خواهید دید. شخصیت اصلی داستان یکی از منفورترین و خودخواهترین و قضاوت کنندهترین قهرمانهایی ه که من دیدم. او همواره در حال غر زدن است و دائما مردم را برای چیزهای احمقانه قضاوت میکند. ولی با این وجود در انتهای داستان او را دوست خواهید داشت چرا که او تصمیم میگیرد تغییر کند. این داستان، داستان رشد است داستان دگرگونی و تغییر است. نوشته کارلینو بی عیب و نقص است. اگر به دنبال روایتی احساسی هستید این کتاب را از دست ندهید. پیشنهاد میکنم.
شارلوت بیست و اندی سال دارد و با بهترین دوستش زندگی میکند. ولی نمیداند در آینده چه شغلی را انتخاب کنید. او مشاغل عجیب و غریب زیادی را امتحان کرده. افراد مختلف و عجیب و غریبی در زندگی او وارد میشوند. سپس با غریبهای خوش تیپ آشنا میشود و حس میکند او را سالهاست که میشناسد. او تصمیم خود را میگیرد ولی همواره مردد است و به این موضوع فکر میکند که آیا شانس او در حال تغییر است یا چه؟ تغییرات پیاپی برای او رخ میدهد. شرایط در حال دگرگونیست او باید تصمیم بگیرد. احساسات و غرورش جریحهدار شده. دوستش هلن تلاشهایی میکند که شاید مثل من تعجب کنید. فقط ادامه دهید. زیبایی رو در این روایت به وضوح خواهید دید. شخصیت اصلی داستان یکی از منفورترین و خودخواهترین و قضاوت کنندهترین قهرمانهایی ه که من دیدم. او همواره در حال غر زدن است و دائما مردم را برای چیزهای احمقانه قضاوت میکند. ولی با این وجود در انتهای داستان او را دوست خواهید داشت چرا که او تصمیم میگیرد تغییر کند. این داستان، داستان رشد است داستان دگرگونی و تغییر است. نوشته کارلینو بی عیب و نقص است. اگر به دنبال روایتی احساسی هستید این کتاب را از دست ندهید. پیشنهاد میکنم.