اول کتاب با توضیح اینکه اعمال کوچک میتونن اهمیت زیادی برای شروع یک روز خوب باشه. ولی مثالی که درباره صدام میزنه که او تمایلی به مرتب کردن رخته خوابش نداشته خیلی بی ربط بود. چون یک آدمی که همیشه خدمتکار داشته چه لزومی داره خودش وقت بزاره تا رختخوابشو مرتب کنه اون حتما کارهای مهمتری برای انجام داشته. دوم اینکه داستانهایی درباره سربازان نیروی دریایی امریکا میگه و همچنین خاطرات خودش که هیچ ربطی با اسم کتاب پیدا نکردم در واقع انگار یک کتاب اتوبیوگرافی بود از یک کهنه سرباز! که دونستن اون مطالب فکر نکنم برای کسی جالب باشه! میخواد بگه سرنوشت ما اتفاقی نیست.
سرنوشت با تلاش ما تعریف میشه و مثالهایی میاره.
از زندگی شکایت نکنید از بخت بد خود ناراضی نباشید بلکه براش کاری انجام بدین و شکست باعث قوی تر شدن انسان میشه. در کل کتاب از یه سری خاطرات سربازهای امریکایی تشکیل شده و خودتان باید چیزی از داستان برداشت کنید. کلا کسل کننده بود!
سرنوشت با تلاش ما تعریف میشه و مثالهایی میاره.
از زندگی شکایت نکنید از بخت بد خود ناراضی نباشید بلکه براش کاری انجام بدین و شکست باعث قوی تر شدن انسان میشه. در کل کتاب از یه سری خاطرات سربازهای امریکایی تشکیل شده و خودتان باید چیزی از داستان برداشت کنید. کلا کسل کننده بود!