«بینظیر بود»
اینطور شروع میکنم!
- شباهت دو شخصیت لوئن و وریتی رو حس میکردم که میتونستن کمی متفاوتتر خلق شن.
- جرمی و لوئن به ترتیب، مرتکب اشتباهی شدن که هردو دقیقاً در وجود وریتی قضاوت کرده بودن.
- صحنهها رو جزءبهجزء توی ذهنم ساختم و الآن میتونم کروکی خونهی جرمی و وریتی و حتی دفتری که اولینبار قرارداد بستن رو هم ترسیم کنم:))
اگر بخوام بگم سه تا کتاب شدیداً جذبم کردن و هیچوقت از یادم نمیرن، قطعاً از اسمهای «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد»، «دختری از بروکلین» و «اگر حقیقت این باشد» استفاده میکنم.
قطعاً خوندنش حسابی آدرنالین براتون ایجاد میکنه و به نظر من، احتمال پشیمونی و ناناستاپ نخوندنش خیلی کمه.
من داخل اینستاگرم خانم سارا فیض تشکر کردم و اینجا هم میگم که بینظیر بودن.
ترجمه از پس سانسورها بر اومده و از لحاظ سانسور، قابل قبول بود و با از دستدادن ارتباط معنایی، توی داستان گمت نمیکرد.
اینطور شروع میکنم!
- شباهت دو شخصیت لوئن و وریتی رو حس میکردم که میتونستن کمی متفاوتتر خلق شن.
- جرمی و لوئن به ترتیب، مرتکب اشتباهی شدن که هردو دقیقاً در وجود وریتی قضاوت کرده بودن.
- صحنهها رو جزءبهجزء توی ذهنم ساختم و الآن میتونم کروکی خونهی جرمی و وریتی و حتی دفتری که اولینبار قرارداد بستن رو هم ترسیم کنم:))
اگر بخوام بگم سه تا کتاب شدیداً جذبم کردن و هیچوقت از یادم نمیرن، قطعاً از اسمهای «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد»، «دختری از بروکلین» و «اگر حقیقت این باشد» استفاده میکنم.
قطعاً خوندنش حسابی آدرنالین براتون ایجاد میکنه و به نظر من، احتمال پشیمونی و ناناستاپ نخوندنش خیلی کمه.
من داخل اینستاگرم خانم سارا فیض تشکر کردم و اینجا هم میگم که بینظیر بودن.
ترجمه از پس سانسورها بر اومده و از لحاظ سانسور، قابل قبول بود و با از دستدادن ارتباط معنایی، توی داستان گمت نمیکرد.