نظر Saeed Ghasemi برای کتاب مجموعه داستان های صادق هدایت

مجموعه داستان های صادق هدایت
سیاوش نیک ائین
۱۴۰۳/۰۸/۰۱
حرفتون درسته کلا علاقه به حیوان بنظر من میتونه دلیلش این باشه (کلا بیشتر افراد افسرده و همینطور جامعه گریز من دیدم رابطشون با حیوان خوبه) که عشق به حیوان کلا یک عشق ماشینی هست یعنی شما مثلا رفتار های یک سگ قابل پیشبینی و یکنواخت هست (بقول معروف سخته سگی رو پیدا کنیم با وفا نباشه) ولی انسان نه (که اون خودش شگفتی انسان هست که دست خودمون چجور باشیم) برای همین این موضوع بجای که ما همدیگرو بخاطر تفاوت ها و اختلاف نظر ها قبول کنیم و درک کنیم تبدیل به تضادی میشه و باعث رنجمون میشه مسئله بعدی که گفتید خیلی جلو تر از زمان خودشون بودن این موضوع رو تو اکثر متفکران جهان میشه دید دلیلش هم یکچیزه چون همیشه تو طول تاریخ و اینده اصول یکیه فقط نحوه ارائه اون تفاوت میکنه وگرنه شما رباعیات خیامم بخونید برای امروز معنی میده پند های سعدی هم بخونید برای امروز جوابه نکته بعدی ایشون خیلی بد بین بودن به همه چیز و هرچیز رو بدون نکته مثبتش میدیدن متاسفانه (البته من جای ایشون زندگی نکردم مطمینا محیط و کلی فاکتور روش تاثیر گذاشته ولی در اخر این اختیاره خودمونه که چیو انتخاب کنیم چجور نگاه کنیم ویکتور فرانکل مثال عالی برای این موضوع هست) وقتی اثار هدایت میخونم یاد شعر نظامی داستان عیسی در مخزن الاسرار میوفتم که دقیقا برعکسه نگرش ایشونه که دو بیت ازش مینویسم چون به سخن نوبت عیسی رسیدعیب رها کرد و به معنا رسیدگفت ز نقشی که در ایوان اوستدُر به سپیدی نه چو دندان اوستچقدر جالبه انسان واقعا واقعیت ها یکین اتفاقات توی هستی یکین ولی نگرش و طرز دید ما اون هارو کامل از هم متفاوت میکنه جوری که انگار داریم از دو جهان متفاوت حرف میزنیم در اخر بنظرم هدایت فردی با قلم جادویی ولی با طرز فکری منفی و اشتباه
من فک میکنم استاد صادق هدایت اگر در این دوره زندگی میکرد با این تفکرات حتما یک روانپزشک لازم بودن این موضوع رو تو حالات روحی کتابهاشون و اقدام ب خود کشی ک کردند نشون میده البته تنها ایشون نبوده ک خود کشی کرده فک کنم قدیم مد بوده نویسندهها خودکشی میکردن😂، حالا ب دور از شوخی ایشون نویسنده قابلی بوده. حرفم تمومه ولی یک چیزی ک ذهن منو مشغول کرده لطفا هرکی نظرمو خوند دوست داشت جواب بده. بنظرتون این کار نویسندهها از روی شلوغیه ذهنشون نبوده یا از روی هوش زیادی ک داشتن نسبت ب بقیه مردم جامعه و شاید یک جوری توی ذهنشون زجر میکشیدن از دست مردم