با خسته نباشید خدمت نویسنده بنظرم یهتر بود داستان از زبون بهار گفته میشد اینطوری بهتر میشد به عمق داستان رفت
کل داستان رو که خوندم همهاش حرص خوردم این همه کل کل و تنفر وتیکه وطعنه آزارم میداد وقتی یه پسر چشم پاک مثل امین این همه به بهار کمک کرد دیگه این همه تنفر چه دلیلی داشت حق بهار همون کلفتی تو خونههای مردم بود
داستان دور از واقعیت بود بعضی قسمتها دیالوگها باهم قاطی میشد معلوم نبود مال کیه
داستان رو جلو رفتم ولی همهاش ناسازگاری وتنفر حالم رو بد میکرد فقط خوب شد که آخر داستان به خوبی تموم شد
کل داستان رو که خوندم همهاش حرص خوردم این همه کل کل و تنفر وتیکه وطعنه آزارم میداد وقتی یه پسر چشم پاک مثل امین این همه به بهار کمک کرد دیگه این همه تنفر چه دلیلی داشت حق بهار همون کلفتی تو خونههای مردم بود
داستان دور از واقعیت بود بعضی قسمتها دیالوگها باهم قاطی میشد معلوم نبود مال کیه
داستان رو جلو رفتم ولی همهاش ناسازگاری وتنفر حالم رو بد میکرد فقط خوب شد که آخر داستان به خوبی تموم شد