کتابی که افراد جامعه آن بنا بر طبقات خاص اجتماعی طبقه بندی شده و توانایی یا ناتوانی افراد برای به دست آوردن حق خود به سطح اجتماعی و اینکه از چه طبقهای هستند بستگی دارد، این کاملا در نوع شخصیت مرد اشراف زاده و دختری که در آن خانواده به فرزند خواندگی پذیرفته شده مشهود است
ناگهان بر اثر اتفاقی مرد قصه که ساختار اجتماع و نظام باعث خاموش شدن شعله وجدانش شده بود به خودش میآید وبرای جبران کار زشت خودش هرکاری میکند و در همان حال نقشه کمونیست را میکشد و معتقد است زمین و هرچه در آن سرزمین هست متعلق به جامعه هست و نباید در انحصار شخص باشد افکاری کاملا کمونیستی......
اما ناگهان در آن جای سرد ودر کنار زندانی تهوع آور از مقدسات بحث میکند و باوری که به دست میآورد این است: تنها راه نجات بشر مقدسات و عمل به آن است و راستی پیشه کردن راه نجات است که اوج و پیام داستان است.
اما به ناگاه از فکر جبران و بخشش و ازدواج
کاملا بیرون آمده و با یک بار انجیل خواندن تمام افکار کمونیستی خود را از دست میدهد.....
اما ارزش خواندن رو داره
ناگهان بر اثر اتفاقی مرد قصه که ساختار اجتماع و نظام باعث خاموش شدن شعله وجدانش شده بود به خودش میآید وبرای جبران کار زشت خودش هرکاری میکند و در همان حال نقشه کمونیست را میکشد و معتقد است زمین و هرچه در آن سرزمین هست متعلق به جامعه هست و نباید در انحصار شخص باشد افکاری کاملا کمونیستی......
اما ناگهان در آن جای سرد ودر کنار زندانی تهوع آور از مقدسات بحث میکند و باوری که به دست میآورد این است: تنها راه نجات بشر مقدسات و عمل به آن است و راستی پیشه کردن راه نجات است که اوج و پیام داستان است.
اما به ناگاه از فکر جبران و بخشش و ازدواج
کاملا بیرون آمده و با یک بار انجیل خواندن تمام افکار کمونیستی خود را از دست میدهد.....
اما ارزش خواندن رو داره