با سلام این کتاب بسیار عالی و سرگرم کننده بود. و من این کتاب رو به هر کسی با هر شخصیتی پیشنهاد میکنم.
من شخصا با ایده گرفتن از کتابهای دیگه مخالف نیستم بلکه اینکار برای هر کتابی لازمه اما این ایده گرفتن باید خیلی نا محسوس باشه جوری که خواننده متوجه این موضوع نشه. اما در این کتاب به صورت خیلی واضحی از هری پاتر الهام گرفته شده. به طوری که به راحتی میشه تشخیص داد فترس از شخصیت سیریوس بلک، فضای سارگن از هاگوارتز، در ابتدای کتاب هم رفتارها و شخصیت خفقان از ولدمورت، دیگو هم به شدت شبیه مالفوی بود به طوری حتی رنگ مو و قد بلندش هم با مالفوی یکی بود! شبی که پدر و مادر آریا مردند هم خیلی شبیه شبی بود که گدر و مادر هری پاتر مردند و تعداد زیاد دیگر...
نویسنده داستان رو بسیار روان و خوب و با استفاده از حواس پنجگانه نوشته بود که به نظر باعث میشه ما بتونیم به خوبی صحنهها رو تصور کنیم. اما به نظر میاد نویسنده نه تنها برای هر جلدش بلکه کلا برای کل داستانش هم هیچ طرح داستانی نداره که اغاز و میانه و پایان رو در اون مشخص کرده باشه در حالی که طرح داستان برای هر داستانی لازمه. و من فکر میکنم دلیل اینکه هنوز بعد از پنج جلد کتاب با صفحات زیاد داستان هنوز داره در هم میپیچه همین هست.
یکی دیگه از مشکلاتش هم بحثهای عاشقانهی بیش از حد هست، هر کدام از مردها و زنها یک داستان عاشقانه پشتشون هست، نه اینکه این کار اشتباه باشه و حتی به نظر من بعضی از این داستانهای عاشقانه بسیار خلاقانه و جذاب هم هستند اما خیلی زیادی شده.
کاش نویسنده کمی به انتقادهایی که از کارش میشود توجهی کنه و سعی در بهتر شدن کارش کنه، چرا که کتابهای ایشون بسیار بسیار زیبا و خوب و جذب کننده هست.
من شخصا با ایده گرفتن از کتابهای دیگه مخالف نیستم بلکه اینکار برای هر کتابی لازمه اما این ایده گرفتن باید خیلی نا محسوس باشه جوری که خواننده متوجه این موضوع نشه. اما در این کتاب به صورت خیلی واضحی از هری پاتر الهام گرفته شده. به طوری که به راحتی میشه تشخیص داد فترس از شخصیت سیریوس بلک، فضای سارگن از هاگوارتز، در ابتدای کتاب هم رفتارها و شخصیت خفقان از ولدمورت، دیگو هم به شدت شبیه مالفوی بود به طوری حتی رنگ مو و قد بلندش هم با مالفوی یکی بود! شبی که پدر و مادر آریا مردند هم خیلی شبیه شبی بود که گدر و مادر هری پاتر مردند و تعداد زیاد دیگر...
نویسنده داستان رو بسیار روان و خوب و با استفاده از حواس پنجگانه نوشته بود که به نظر باعث میشه ما بتونیم به خوبی صحنهها رو تصور کنیم. اما به نظر میاد نویسنده نه تنها برای هر جلدش بلکه کلا برای کل داستانش هم هیچ طرح داستانی نداره که اغاز و میانه و پایان رو در اون مشخص کرده باشه در حالی که طرح داستان برای هر داستانی لازمه. و من فکر میکنم دلیل اینکه هنوز بعد از پنج جلد کتاب با صفحات زیاد داستان هنوز داره در هم میپیچه همین هست.
یکی دیگه از مشکلاتش هم بحثهای عاشقانهی بیش از حد هست، هر کدام از مردها و زنها یک داستان عاشقانه پشتشون هست، نه اینکه این کار اشتباه باشه و حتی به نظر من بعضی از این داستانهای عاشقانه بسیار خلاقانه و جذاب هم هستند اما خیلی زیادی شده.
کاش نویسنده کمی به انتقادهایی که از کارش میشود توجهی کنه و سعی در بهتر شدن کارش کنه، چرا که کتابهای ایشون بسیار بسیار زیبا و خوب و جذب کننده هست.