به نظرم باید ریشه درون گرایی فرد بررسی بشه و اینکه بگیم من چون از در جمع بودن حس خوب نمیگیرم یا تنهایی بهم انرژی میده پس درونگرام غلطه
منم تا امروز فکر میکردم درونگرام چون همین خصوصیات رو دارم ولی با خودشناسی بیشتر متوجه شدم من برون گرایی سرکوب شده دارم!
ظاهر مساله اینه که من از در جمع بودن خوشم نمیاد ولی باطنش اینه چون من در کودکی در مهمونیها و جمعها تحویل گرفته نشدم و گاها هم طرد الان روان من چون تجربه بدی از بودن در جمع گرفته دیگه علاقه نداره مهمونی بره.
یا اینکه من اینقدر وسواس فکری دارم که اگه کسی بهم زنگ میزنه بعد تماس درگیر این میشم که نکنه با اون حرفم ازم ناراحت شد؟
نکنه اونجا فکر کرد بهش طعنه زدم
نکنه....
خب قطعا من از مکالمه تلفنی بیزار میشم چون سختمه مدام توی ذهنم چرخ بخوره
میخوام بگم ریشه رفتارتون رو بررسی کنید و با برچسب درونگرایی صورت مساله رو پاک نکنید
منم تا امروز فکر میکردم درونگرام چون همین خصوصیات رو دارم ولی با خودشناسی بیشتر متوجه شدم من برون گرایی سرکوب شده دارم!
ظاهر مساله اینه که من از در جمع بودن خوشم نمیاد ولی باطنش اینه چون من در کودکی در مهمونیها و جمعها تحویل گرفته نشدم و گاها هم طرد الان روان من چون تجربه بدی از بودن در جمع گرفته دیگه علاقه نداره مهمونی بره.
یا اینکه من اینقدر وسواس فکری دارم که اگه کسی بهم زنگ میزنه بعد تماس درگیر این میشم که نکنه با اون حرفم ازم ناراحت شد؟
نکنه اونجا فکر کرد بهش طعنه زدم
نکنه....
خب قطعا من از مکالمه تلفنی بیزار میشم چون سختمه مدام توی ذهنم چرخ بخوره
میخوام بگم ریشه رفتارتون رو بررسی کنید و با برچسب درونگرایی صورت مساله رو پاک نکنید